پیشنشست همایش ملی ما و غرب در آراء و اندیشه حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظلهالعالی با عنوان «تحلیل راهبردهای ایران در مواجهه با نظام سلطه» برگزار شد.

پیشنشست همایش ملی ما و غرب در آراء و اندیشه حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظلهالعالی با عنوان «تحلیل راهبردهای ایران در مواجهه با نظام سلطه» در روز یکشنبه 12 مرداد در موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد.
در این نشست علمی جناب حجت الاسلام و المسلمین قنبریان، حجت الاسلام و المسلمین دکتر میرزایی و جناب آقای دکتر رهبر به طرح دیدگاه ونظرات خود پرداختند.
متن کامل این نشست علمی به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه بزرگواران حاضر در این نشست. جلسهای که امروز توفیق حضور در آن را داریم با موضوع «تحلیل راهبردهای ایران اسلامی در مواجهه با نظام سلطه» برگزار میشود. پیش از آغاز بحث اصلی، شایسته است که یاد و خاطره شهدای عزیزمان را که در حوادث اخیر به فیض شهادت نائل شدند، گرامی بداریم. بنابراین از همه دوستان تقاضا میکنم برای شادی ارواح طیبه شهدا، یک صلوات ختم کنیم و همچنین فاتحهای قرائت نماییم. انشاءالله این ارواح پاک در جوار پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه هدی علیهمالسلام محشور باشند. با ذکر این صلوات و فاتحه، جلسهمان را آغاز میکنیم و امید داریم که برکات معنوی این لحظه، در ادامه مباحث نیز همراه ما باشد.
معرفی اساتید و چارچوب نشست
جلسه امروز با حضور سه تن از اساتید ارجمند برگزار میشود که هر کدام از بزرگواران قرار است یک موضوع محوری را مورد بررسی قرار دهند. در خدمت آقای دکتر رهبر هستیم، همچنین حجتالاسلام والمسلمین دکتر میرزایی و حجتالاسلام والمسلمین استاد قنبریان. بنا داریم جلسه را در دو مرحله برگزار کنیم؛ در مرحله اول، هر یک از اساتید محترم حدود بیست دقیقه مباحث خود را ارائه خواهند داد و پس از آن، فرصتی برای گردش بحث و تبادل نظر فراهم خواهد شد. ترتیب سخنرانی نیز به اختیار خود اساتید واگذار میشود و هر کدام که آمادگی بیشتری داشته باشند، میتوانند آغازگر بحث باشند. به همین دلیل ابتدا عناوین مقالات و موضوعات ارائهای را که اساتید محترم اعلام کردهاند، خدمت حضار قرائت میکنم.
عناوین مباحث ارائهشده
عنوان بحث دکتر رهبر «نقش هویت ایرانی به عنوان یک عامل مؤثر در تحرکات ضد استعماری از منظر رهبر حکیم انقلاب» است. موضوع ارائه دکتر میرزایی نیز «مقاومت هویتی و تمدنی در برابر ترفندهای نرم استعمار با تأکید بر بافت ایرانی ـ اسلامی از منظر رهبر حکیم انقلاب» خواهد بود. همچنین استاد قنبریان به بحثی بسیار مهم خواهند پرداخت با عنوان «تأثیر باورهای دینی بر رویکردهای ملی در جنگ و مقاومت با تمرکز بر آرای رهبر انقلاب». به علاوه ایشان بناست اشاره کنند به گزارشی که توسط الداد پاردو مطرح شده و به بررسی کتب درسی ایران برای مؤسسه «نظارت بر صلح و مدارا در آموزش» میپردازد. امیدواریم که این مجموعه مباحث، علاوه بر جنبه علمی، برای شرایط پیشروی کشور نیز مفید و راهگشا باشد.
جایگاه نشست در سلسله پیشنشستها
لازم است یادآور شوم این جلسه بخشی از سلسله نشستهایی است که تحت عنوان «پیشنشستهای همایش ما و غرب در آراء و اندیشه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای» برگزار میشود. این سلسله نشستها از سیزدهم آبان سال گذشته آغاز شد و بنا بر برنامهریزیها، تا سیزدهم آبان امسال ادامه خواهد داشت. همانطور که میدانید، سیزدهم آبان در تقویم انقلاب اسلامی بهعنوان روز استکبارستیزی شناخته میشود و به همین دلیل، پایان بندی این سلسله نشستها در چنین روزی، معنای ویژهای خواهد داشت. تأکید اصلی این نشست بر موضوع «هویت ایرانی ـ اسلامی» و ظرفیت عظیمی است که این هویت در برابر استعمار و نظام سلطه در اختیار ما قرار میدهد. بارها گفته شده که ما در زمینه بررسی این ظرفیت، آنچنان که باید، کار عمیق و گستردهای انجام ندادهایم و نیازمند استمرار پژوهش و گفتوگو هستیم. امیدوارم این نشست نیز گامی در همین مسیر باشد.
تأثیر باورهای دینی بر رویکردهای ملی در جنگ و مقاومت با تمرکز بر آرای رهبر انقلاب
ارائه دهنده: استاد محسن قنبریان
مقدمه و طرح بحث
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث این نشست به سه سرفصل معطوف خواهد بود. نخست، به موضوع «عناصر هویت ملی و اثر آن بر مقاومت در اندیشه رهبر انقلاب اسلامی، و انعکاس آن در کتب درسی آموزش و پرورش» خواهیم پرداخت؛ به عنوان واسطهای که حامل اصلی و خط انتقال این هویت به نسلهای آینده است. سرفصل دوم، بررسی گزارش سویهداری است از پژوهشگر اسرائیلی، «الداد جی. پاردو»، که در پی اثبات ناسازگاری برنامه درسی ایران با استانداردهای یونسکو است. این گزارش ۱۲۶ صفحه ای بستری برای تحریمهای حقوق بشری علیه ایران فراهم ساخته، و تحریمهای بینالمللی به طور معمول با استناد به گزارشهای اینچنینی مشروعیت مییابند. در گام پایانی نیز، نگرانیها، بشارتها، و برخی توصیههای اجمالی درباره مسئله هویت ملی، بیان خواهد شد.
سرفصل اول: عناصر هویت ملی و اثر آن بر مقاومت در اندیشه رهبر انقلاب اسلامی
اهمیت هویتی کتابهای درسی نظام آموزشی ایران، در یادداشت پاردو
این سرفصل را با مقدمهای آغاز میکنیم. این مقدمه برگرفته از دو یادداشتی است که در روزنامه «اسرائیل هیوم» بر اساس گزارشهای مذکور از پاردو نوشته شده است. در یکی از این یادداشتها با عنوان «کتاب های درسی مدارس ایران: آیا کنگره می تواند آن ها را ندیده بگیرد؟»، که در زمان دولت روحانی منتشر شده، چنین آمده است: مقامات سیاسی، رئیس جمهور روحانی و وزارت خارجه ایران در اعلام مواضع خود «تقیه» و فریبکاری میکنند. اگر کسی میخواهد نظرات حکومت ایران را بیپرده ببیند، باید به سراغ کتابهای درسی برود.
این یادداشتها زمینه را فراهم میساخت، تا لابیهایی پیرامون کنگره آمریکا شکل بگیرد و دایره تحریمهای آمریکا علیه ایران را از موضوع موشکی و هستهای به مسائل حقوق بشری نیز سرایت بدهند. پاردو در یادداشت فوق نوشته است:
«کتاب های درسی مدارس در دموکراسی های غربی، معتبرترین بازتاب ارزشها و جهان بینی های مردم هستند. [اما] در رژیمهای استبدادی، این کتابها معتبرترین بازتاب ماهیت و مأموریت رژیمها هستند. کتب درسی مدارس ایران استراتژی و تاکتیکهای آیت الله را به مراتب، اصیلتر از سخنرانیها، مصاحبهها، و اظهارات دیپلماتیک رئیس جمهور روحانی و وزیر خارجه ظریف منعکس می کند. این افراد در هنر تقیه مهارت دارند. آیتاللهها کتاب های درسی را ابزاری حیاتی برای بسیج جوانان، و ترسیم نقشه راه برای پیروزی نهایی نظامی بر ایالات متحده و غرب کافر می دانند. از این رو اهمیت این کتابها در بحثهای کنگره درباره برجام، و تهدید آشکار حاضر ایران هستهای برای منافع حیاتی ایالات متحده برجسته است.»
چنان که گفته خواهد شد، از قضا رهبر انقلاب در مسئله هویتی ایرانی به هیچ وجه اهل تقیه نیستند، و با صراحتی بیشتر از کتابهای درسی در این زمینه سخن میگویند.
ارکان سهگانه هویت ملی از دیدگاه رهبر انقلاب
در ادامه تعریفی از هویت ملی ایرانی را در ضمن ارکان سهگانه آن، و نیز مواردی که با هر قید از دایره تعریف خارج میشوند را بیان خواهیم نمود.
رهبر انقلاب با صراحت در این باره فرمودهاند:
«میگوییم هویّت ملّت ایران؛ این هویّت چیست؟ هویّت ملّی ما چهجوری تعریف میشود؟ ما ملّتی هستیم مسلمان، ریشهدار در تاریخ، و انقلابی؛ این هویّت ما است. مسلمانی ما، عمق تاریخی ما، و انقلابی بودن ما سه عنصر اصلی است که هویّت ملّت ما را تشکیل میدهد. این سه را نباید از نظر دور بداریم.»
ایشان این سه رکن را در سخنرانیهای متعددی بیان فرمودهاند که حاکی از عنایت ویژه به آنها است. تعابیر ایشان نیز با دقت انتخاب شده است. مثلا عبارت «ریشهدار در تاریخ» به تفصیل در همین سخنرانی و جاهای دیگر مورد بحث قرار گرفته است.
هویت اسلامی، یک حقیقت اصیل یا یک پیوند اتفاقی
همچنین، درباره رکن اسلامیت در هویت ملی، در بیانات دیگری در یک صورتبندی الهیاتی بسیار عالی تبیینی ارائه فرمودهاند، که در تبیین نظام فلسفی نیز به آن محتاجیم. فرمودهاند:
«ملتها بر اثر انقطاع از دین و از معنویت و از خدا، پوک میشوند؛ هویت خودشان را از دست میدهند؛ دچار سرگردانی و حیرت میشوند.»
در مورد دیگری، ایشان با استناد به آیه شریفه «نسوا الله فنسیهم»، این نکته را برجسته میکنند که دین و معنویت به عنوان رکن هویت هر ملت دارای هویتی باید قلمداد شود. زیرا، اگر در هر جایی این عنصر وجود نداشته باشد، به استناد آیه شریفه هویتی برای فرد یا جامعه باقی نخواهد ماند، و بنابراین، اگر ملت ایران امروز دارای یک هویت مستقل ملی است، به علت حضور دین و معنویت در جامعه است. این حقیقت، مبتنی بر قاعدهای حکمی و فلسفی و هستیشناختی است؛ نه صرفا یک قضیه اتفاقیه، که فرضا در ایران چنین پیوندی به وجود آمده، و میتوانست چنین نباشد؛ بلکه در همه جا و نسبت به همه ملتها این مسئله صادق است. چنین اصلی میتواند نتایج عمیقی در مطالعات دینی، تاریخی و جامعهشناختی به دنبال داشته باشد.
نقش دین در حفظ و برانگیختگی میراث تاریخی ملتها
در این موضوع، تعبیری در نهج البلاغه شریف وجود دارد که میتواند دامنه حقیقت مذکور را به خوبی روشن کند. مفهوم «اثاره» که در خطبه اول نهج البلاغه بیان شده، با مسئله نقش دین در هویت اجتماعی، ارتباط تنگاتنگی دارد. امیرالمؤمنین میفرمایند: انبیای الهی مبعوث شدهاند تا گنجینههای عقلهای جوامع را برانگیزند؛ «و یثیروا لهم دفائن العقول». دفائن العقول همه داشتههای تمدنی یک ملت را شامل میشود. پس، هنگامی که دین وارد عرصه جامعه میشود، در دیالکتیک و تضاد با داشتههای قبلی آن ملت یا به دنبال حذف و جایگزینی آنها نیست؛ بلکه دین گنجینههای نهفته آن ملت را «اثاره» کرده، و آنها رو شکوفا میسازد.
به عنوان نمونه، بعضی از محققین درباره نقش فرهنگ حسینی در احیای میراثهای فرهنگی تاریخی ایران پژوهشهای مهمی انجام دادهاند. یکی از این پژوهشها نشان میدهد که شخصیت اساطیری «سیاوش» بنمایهای بسیار کمجانتر داشته، که در شعاع نور شخصیت امام حسین (ع) به شکوفایی رسیده و قدرتمند شده است. شخصیت امام حسین (ع) با ماهیتی دینی، نه تنها اصل موجودیت سیاوش را از فرهنگ ایران حذف نکرده، بلکه معنای بسیار عمیقتری به آن بخشیده است. همین نسبت در عرصه علم و دانش و سایر عرصههای تمدنی نیز برقرار است. ما نباید در تبیین این نسبتها دچار افراط و تفریط شویم؛ بدین صورت که عدهای با تکیه به اسلام در صدد حذف داشتههای تمدنی ایران برآیند، یا دیگران با برجستهسازی هویت ایرانی، بخواهند رکن اسلامیت را به حاشیه برانند. چنین تضاد موهومی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد، و حقایق تاریخی و هستیشناختی، پیوند عمیق میان این دو را به اثبات میرساند.
ریشههای تاریخی واقعی؛ نه موهوم
دومین رکن از هویت ملی، ریشههای تاریخی است. ایشان در این باره متذکر نکتهای شدهاند، که سعی کردهام از میان جملات بسیار، جملاتی را انتخاب کنم که پاسخهای مؤثرتری به مسائل میدهد. آن نکته عبارت است از اینکه منظور از ریشههای تاریخی، «ریشه های تاریخی واقعی» است؛ نه «توهمات». بله، یکی از ابعاد سه گانه هویت واحد ملی ما ریشههای تاریخی است؛ اما ریشههایی که واقعا در تاریخ باشد؛ نه برآمده از توهمات و تصورات مجعول:
«عزّت ملّی یعنی احساس افتخار ملّی که این احساسِ افتخار، ناشی از واقعیّات باشد، ناشی از یک واقعیّاتی در متن جامعه و بر روی زمین، و نه متّکی بر توهّمات و تصوّرات؛ وَالّا گاهی اوقات احساس افتخار به حکومت کیان و هخامنشیان و مانند اینها هم بود؛ اینها تصوّرات واهی و توهّم است، افتخارآفرین نیست. عزّت ملّی یعنی احساس افتخار، متّکی به واقعیّت؛ این خیلی مهم است.» مراد ایشان دوران پهلوی است که تلاش میشد با تکیه بر تاریخی موهوم، با هویتی ساختگی اسلام را از اذهان و دلها بزدایند. البته بدین معنا نیست که پیش از اسلام هر چه بوده توهم است.
عدم تضاد میان ارکان هویت ملی
نکته بعد در باب ارکان هویت ملی، عدم تضاد «اسلامیت» و «ایرانیت» است:
«هویت ملی که می گوییم ملیت در مقابل دین نیست؛ بلکه هویت ملی هر ملت مجموعه فرهنگ ها و باورها خواسته ها آرزوها رفتارهای اوست. یک ملت مذهبی یک ملت موحد یک ملت مومن یک ملت معتقد به پاکان درگاه الهی و اهل بیت پیغمبر است. این جزو فرهنگ و هویت شان است. هویت ملی که می گوییم شامل همه این هاست. این ها رو حفظ کنیم.»
ایشان به طور مکرر در بیاناتشان از القای دوگانگی و دوقطبی میان این دو رکن نهی فرمودهاند. از جمله در یکی از بیانات اخیر، در تاریخ ۰۵/۰۷/۱۴۰۲ به این نکته توجه دادهاند.
ضرورت پرداختن به هویت ملی؛ یک سلب و یک ایجاب
پس از بحثی کوتاه درباره عناصر هویت ملی، به ضرورت تقویت هویت ملی خواهیم پرداخت. در این بخش، به صورت تطبیقی، از سویی ضرورت هویت ملی در نگاه رهبر انقلاب، و از سوی دیگر، خوانش دشمنان از این هویت را بیان خواهیم نمود. ابتدا به این سؤال پاسخ دهیم که در اندیشه رهبری، تأکید و تقویت هویت دینی و ملی چه ضرورتی دارد؟ و مقصد و غایت آن چیست؟
به نظر میرسد بتوان در یک جمع بندی، پاسخ دستگاه اندیشه ایشان به این پرسش را به یک سلب و یک ایجاب تفکیک ساخت. جنبه سلبی، جلوگیری از فریفته شدن به تمدن غرب، و غربزدگی و به تبع آن، عقب ماندگی است. دلیل پرداختن به هویت ملی، آن است که جوانهای ما فریفتهی تمدنهای رقیب نشوند. در بعد ایجابی آن، ایشان تأکید میکنند که هرگز منظور از پررنگ ساختن هویت ملی، ستیزه جویی با دیگر ملیتها نیست؛ ما با تأکید بر هویت ملی به دنبال جنگ و ستیزهجویی نیستیم؛ بلکه هدف، حفظ استقلال و عزت ملی است. این بزنگاه، دقیقا همان نقطهای است که الداد پاردو آن را تحریف کرده و چهره دیگری از آن ساخته است.
ضرورت زنده نگه داشتن هویت ملی در بیانات رهبر انقلاب
در این رابطه چند گزیده از بیانات ایشان را میخوانیم:
«نسلی که خودساخته است، دارای هویّت است؛ هویّت ایرانی ـ اسلامی محکم و عمیقی دارد، دلباخته و فریفتهی این و آن و بازماندههای تمدّن منسوخشدهی شرق و غرب نیست.» ما این هویت را برای خاطر این مسئله ترویج میکنیم.
«راه جلوگیری از فریب و اغوای دشمنِ نخبگی کشور، عبارت است از تقویت هویّت ملّی و تقویت آرمانخواهی در مجموعهی نخبهها. هویّت ملّی باید در مجموعهی نخبهی کشور تقویت بشود»
«ما اهل ستیزهگری نیستیم؛ اما اهل حفظ هویت خود، استقلال خود، عزت خود هستیم. هر کسی که عزت ملت ایران را بخواهد پایمال کند، ملت ایران را تحقیر کند، بخواهد دست سلطه را بر این ملت دراز کند، ملت ایران با غیرت خود، با ایمان خود این دست را قطع میکند.»
ایدئولوژی زدایی، در خدمت دشمن هویتی
همچنین، در باب ضرورت تقویت هویت ملی نکته مهمی را، در پاسخ به اینکه هویت ملی رو برای چه میخواهیم؟ و در مقابل کسانی که به دنبال ایدئولوژی زدایی در دانشگاه هستند و به ایستادگی بر ایدئولوژیها اعتراض میکنند، فرمودهاند:
«مسئلهی ایدئولوژیزدایی به عنوان یک کار لازم [مطرح میشود]؛ این همان هویّتزدایی است. ایدئولوژی، تفکّر، ارزشها، هویّت یک ملّت است. امروز قبلهی اینها آمریکا است و آمریکاییها دائم روی ارزشهای آمریکایی تکیه میکنند که ارزشهای آمریکایی این جور میگوید، ارزشهای آمریکایی این جور میخواهد ــ ارزشهای آمریکایی یعنی همان ایدئولوژی ــ [امّا] اینها حاضر نیستند این را از آمریکا یاد بگیرند.»
یعنی، اولا ایدئولوژی جزئی از هویت ملی است و ایدئولوژی زدایی برابر است با هویت زدایی. ثانیا، تأکید بر ایدئولوژی به مثابه رکن هویت ملی، به ما اختصاص ندارد و دشمن تمدنی ما، آمریکا بر ایدئولوژی خود تأکید بیشتری میورزد. بنابراین، فقط ما نیستیم که برای حفظ هویت خود و فریفته نشدن به تمدن منسوخ غرب نیاز به تقویت هویت ملی داریم؛ بلکه رقیب ما هم تحت عنوان ارزشهای آمریکایی، برای حفظ هویت مجعول خود این مسیر را در پیش گرفته است.
نقش بیبدیل آموزش و پرورش در پرورش هویت ملی
درباره نقش آموزش و پرورش در انتقال این هویت، بیانات ایشان بسیار پرتأکید است، و به طور معمول، در بیانات سالانه در دیدار معلمان به زوایایی از این مسئله اشاره میفرمایند. در یکی از موارد اخیر، فرمودهاند: «ما باید کاری کنیم که دانش آموز ما دارای هویت ملی باشد»[10] و در همین دیدار به گلایه مطرح میکنند: «این چیزی است که امروز وجود ندارد». این یکی از نگرانیهای است که در انتها مطرح خواهد شد.
مقام معظم رهبری درباره وظیفه آموزش و پرورش چنین فرمودهاند:
«آموزش و پرورش یک فرصت در اختیار دارد که هیچ دستگاه دیگری این فرصت را ندارد. این فرصت عبارت است از آن دوازده سالی که در اختیار آموزش و پرورش است. این فرصت بهترین فرصت برای انتقال ارزشها، انتقال درست و جامع آرمانهای انقلابی و ملی ماست. این فرصت برای نهادینه کردن هویت ملی در کودکان ما و مردان و زنان آینده ما یک فرصت بینظیری است. این در اختیار آموزش و پرورش است. هم اندیشه در این دوازده سال شکل می گیرد، هم انگیزه شکل می گیرد.»
در بیانات دیگری، از منظری دیگر، اندیشه و انگیزه را از عناصر هویت ملی برشمردهاند، که در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، بند ۴-۱ همین مسئله منعکس شده است.
پیشرفت به بهای نابودی هویت ملی؟
در دایره هویت ملی، ارتباط میان این مفهوم و «منافع ملی» و «پیشرفت» در منظومه فکری ایشان قابل توجه است. گزارهای کلیدی در فرمایشات مقام معظم رهبری وجود دارد که ما امروز در سیاستگذاریها به آن نیاز مبرم داریم. ایشان منافع ملی را تابع هویت ملی میدانند، نه برعکس. این یکی از وجوه برجسته کلمات ایشان است، که میتواند مبنای تعیین و محک گذاری راهبردهای نوینی در سیاستگذاریها باشد:
«منافع ملّی آنوقتی منافع ملّی هستند که با هویّت ملّی ملّت ایران، با هویّت انقلابیِ ملّت ایران در تعارض نباشند. آنوقتی منافع واقعا منافع ملّی هستند که با هویّت ملّت در تعارض نباشند، وَالّا آنجایی که ما چیزی را بهعنوان منافع ملّی در نظر میگیریم لکن هویّت ملّی را پایمال میکنیم، قطعا اشتباه کردهایم، این منافع ملّی نیست... منافع ملّی بایستی با هویّت ملّی تطبیق داده بشود، نه اینکه هویّت ملّی تابع منافع ملّی قرار بگیرد، که قهرا منافع تخیّلی است.»
این قاعده را رهبر انقلاب در نفی نگاه چه کسانی فرمودهاند؟ غرب زدههایی که که اعتقاد داشتند یا دارند که برای پیشرفت باید از نوک پا تا فرق سر فرهنگی بشویم؛ پیشرفتی که هزینه آن، از دست دادن هویت ملی خواهد بود. ایشان چنین پیشرفتی را پیشرفتی حقیقی نمیدانند؛ بلکه آن را حاصل توهم میخوانند. باید بر هویت ملی ایستاد و اصرار کرد، و از آن جایگاه، مسیر پیشرفت را ترسیم نمود. اگر همین قاعده موضوع مباحث علمی و استراتژیک و سیاستگذاریها واقع شود، ثمرات و برکات بسیاری در مسائل مختلف به دنبال خواهد داشت.
نقش هویت ملی در نظریه مقاومت رهبر انقلاب
براساس آنچه گذشت، مقاومت و دفاع مقدس در بیانات ایشان از دو ویژگی کلیدی برخوردار است. ویژگی اول، اینکه برآمده از هویت ملی است. ویژگی دوم، اینکه تقویت کننده همین هویت ملی است. یعنی از جهتی، مقاومت و دفاع مقدس، که از نظر ایشان بسیار حائز اهمیت است، واقعا برآمده از این هویت ملی است؛ به ویژه رکن دینی هویت. همچنین، از جهتی دیگر، گوهر شهید و شهادت و جهاد در دفاع مقدس، در طول تاریخ پس از انقلاب تا کنون، هویت ملی را دائما تقویت کرده و مستحکم ساخته است.
بیانات ایشان اشاره میکنیم؛ نخست، درباره منشأ مقاومت:
«مقاومت واکنش طبیعی هر ملت آزاده و باشرف در مقابل تحمیل و زورگویی است. دلیل دیگری لازم ندارد. هر ملتی که برای شرف خود برای هویت خود برای انسانیت خود ارزش قائل است، وقتی می بیند یک چیزی را می خواهند به او تحمیل بکنند مقاومت می کند.»
به علاوه، درباره سردار شهید سلیمانی که هم برای ما شخصیتی ملی است، و هم برای امت اسلام یک نماد امتی و اسلامی است، فرمودند هویت ملت ایران در تشییع ایشان جلوهگر شد: «حقیقت ملّت ایران را جریان تشییع شهید سلیمانی نشان میدهد.»
نقش عنصر شهادت در برجستهسازی هویت ملی
ویژگی دوم مقاومت، قوت بخشی به هویت ملی است. این ویژگی در بیانات ایشان چنین آمده که جملات بسیار مهمی است:
«شهید و شهادت از جملهی چیزهایی است که هویّت ملّی را برجسته میکند و رتبهی هویّت ملّی را بالا میبرد. ملّت ایران به خاطر همین شهادتطلبیها در چشم آنهایی که به گوششان رسید ــ البتّه سر و صدا و هیاهوی رسانههای دشمن نمیگذارد خیلی از چیزها در دنیا به گوش افراد برسد، امّا آنهایی که به گوششان رسید که کم هم نبودند، خیلی از ملّتها بودند ــ عظمت پیدا کرد؛ به خاطر چه چیزی؟ به خاطر شهید. به خاطر صِرف جنگ نیست؛ جنگ خیلی جاها هست؛ به خاطر این فداکاریها است که در آن شهید از آب درمیآید؛ [لذا شهید] هویّت ملّی را درخشنده میکند، برجسته میکند، رتبهاش را بالا میبرد.»
سرفصل دوم: بررسی گزارش الداد پاردو
معرفی گزارش و دورنمایی از آن
این فصل درباره گزارش ۱۲۶ صفحهای «الداد جی پاردو» است که متن کامل آن نیز تقدیم شد. وی مدیر تحقیقات «مؤسسه نظارت بر صلح و مدارای فرهنگی در آموزش مدارس»، یک مؤسسه مردم نهاد در اسرائیل است. این گزارش در ۱۲۶ صفحه با عنوان «آموزش رادیکال ایران» تنظیم شده است. پاردو نسخه اولیه گزارش مذکور را در اکتبر ۲۰۰۶ نوشت و سپس در سال ۲۰۱۶ آن را بروزرسانی کرد. اما نسخهای که در دست ما است، مربوط به بروزرسانی سال ۲۰۲۲-۲۰۲۱ میباشد. این گزارش در پی اثبات آن است که نظام آموزشی و برنامه درسی ایران با استانداردهای بینالمللی مطابقت ندارد.
یکی از امتیازات برجسته این گزارش نسبت به کارهای مشابهی که در ایران انجام میشود، این است که برخلاف ما که تمایل به کلی گویی داریم و میخواهیم سریعتر به نتیجه دست یابیم، وی آمده و تمام کتابهای درسی ایران، از اول ابتدایی تا پایان متوسطه، در همه سطوح و همه پایهها و همه رشتههای درسی را با دقت مورد بررسی قرار داده و نتیجه نهایی خود را بر یک نگاه جامع استوار ساخته است. لذا، از لحاظ استناد به شواهد واقعی، گزارش از اعتبار بالایی برخوردار است.
تحقیقات پاردو در درجه نخست بر بررسی جنبههای مشکل ساز برنامههای درسی -از دیدگاه او- متمرکز بوده، و به دنبال بخشهایی از متون درسی بوده که آنها را ناقض استانداردهای بین المللی «آموزش صلح و مدارا» تشخیص داده است. وی در ابتدا از اسناد مربوط به کتب درسی از اسناد یونسکو و سازمان ملل ۹ استاندارد آموزشی را استخراج کرده، و سپس، موارد نقض را در ۳۲ عنوان کلی شامل ۱۲۴ عنوان جزئی فهرست کرده و آنها را با استناد عینی به محتوای کتب درسی اثبات کرده است.
در صفحه ۵ گزارش آمده: «محتواهای فتنه انگیز، توسعه طلبی بی وقفه، نفرت از بیگانگان و دیگری، پیام رسانی اسلام گرایانه رادیکال، تجلیل از خشونت و شهادت، تحمیل ایدئولوژی دولت مرکزی، سرکوب فرهنگهای محلی و جهان بینیهای مخالف، همچنان از ارکان اصلی برنامههای درسی ایران است.» بعد در جمع بندی تصریح میکند: «این برنامه درسی مطابق با استانداردهای یونسکو نیست.» علی رغم اینکه این گزارش از ابتدا تا انتها دچار سوگیری شناختی است، اما چون به شکل یک تحقیق علمی ارائه شده و یک سازمان مردم نهاد آن را پایه گذاری کرده، بعدا موجب یادداشتهای سیاسی یا اعمال فشارهای دیگری علیه ایران شده است.
روششناسی گزارش پاردو
وی در انتهای گزارش در صفحه ۱۱۹ و ۱۲۰ بخشی را به روششناسی گزارش اختصاص داده و روش خود را چنین توضیح داده است: «[این گزارش] از استانداردهای روش شناختی مبتنی بر اعلامیههای یونسکو و سازمان ملل، و توصیهها و اسناد بین المللی در مورد آموزش برای صلح و مدارا استفاده میکند، و روش شناسیاش به گونهای طراحی شده که تمام جزئیات موجود در کتابهای درسی را در نظر بگیرد.»
در سراسر این گزارش، وی با سوگیری تفسیری، چارچوبها ذهنی خود را بر محتوای برنامه درسی تحمیل کرده است. عناوین استانداردهای نه گانهای که وی از اسناد بین المللی استخراج کرده از این قرار است:
«احترام، دیگری فردی، بدون نفرت، عدم تحریک، صلح سازی، اطلاعات بی طرفانه، هویت جنسی و بازنمایی گرایشهای جنسی، رفاه، و همکاری سالم.»
در این بخش، وی هریک از عناوین مذکور را با جملهای معنا کرده و در پاورقی، اصولی که این عناوین از آن برآمده را مستند ساخته، و در نهایت، گزارش گویای آن است که تمام این عناوین در برنامه درسی ایران نقض شدهاند.
ساختار گزارش و فصلهای آن
ساختار گزارش بدین صورت است: یک مقدمه، ۶ فصل، نتیجه گیری و روش شناسی. بخشهایی از مقدمه را ذکر کردیم. حال، از میان ۶ فصل گزارش، به خصوص مروری بر دو فصل آن خواهیم داشت. عناوین فصول ۶ گانه گزارش عبارتند از:
۱- «جنگ جهانی غرب و خارجیها»؛ وی در این فصل اعتقاد دارد ایران، جنگی بیپایان و جهانی را علیه غرب و خارجیها به راه انداخته است،
۲- «میراث امپراتوری، ریشههای آریایی، زبان فارسی»؛ این فصل با موضوع سخن در ارتباط است و مورد بحث ما خواهد بود،
۳- «جهاد، و شهادت خشونت آمیز»؛ از این فصل نیز گزارشی ارائه خواهد شد،
۴- «خاورمیانه عربی و دکترین شبه نظامیان»؛
۵- «عربی زبان مفیدی که جدی گرفته میشود»؛ این عنوان برای گوینده جالب توجه است؛ زیرا، خود ما هنوز پس از سالها تحصیل در نظام آموزشی ایران، همچنان تصور میکنیم که آموزش زبان عربی تنها برای فهمیدن قرآن است. اما وی ابراز میکند که این آموزشها صرفا برای یادگیری قرآن نیست؛ بلکه برای تقویت دیپلماسی عمومی در منطقه - به اصطلاح خودشان خاورمیانه – است؛ تا ایران بتواند ارتباط و روابط خود با شبه نظامیانش را گسترش ببخشد. متأسفانه، در این زمینه فاصله «قصد» و «وقوع» از زمین تا آسمان است.
۶- «یهود ستیزی و نفرت از اسرائیل».
بررسی فصل دوم: میراث امپراتوری، ریشههای آریایی، زبان فارسی
در ادامه مروری خواهیم داشت بر فصل دوم گزارش که از صفحه ۳۱ آغاز شده است. وی مینویسد:
«در کتابهای درسی تمرکز زیادی بر به تصویر کشیدن ریشههای آریایی مردم ایران گذاشته شده و اشتیاق نوستالوژیکی برای امپراتوریهای باستانی ایران وجود دارد، که از نظر سرزمینی در منطقهای بسیار بزرگتر از ایران امروزی گسترش یافته.»
وی نتیجه میگیرد: «این امر به گرایش توسعه طلبانهای که در سراسر برنامه درسی یافت می شود، می افزاید». به عبارتی، وی میخواهد این معنا را القا کند، که وقتی کتابهای درسی تاریخ به تاریخ ایران و ریشههای تمدنی آن میپردازند، در واقع به دنبال اشتیاق به احیای امپراتوری گذشته ایران است. این یکی از موارد سوگیری گزارش است که در پی ایجاد حس ایران هراسی است. وی ادامه میدهد: «بنابراین، ایرانیان در طول تاریخ به عنوان یک ملت واحد با امپراتوریهای قدرتمند حاکم، یا از نظر فرهنگی مسلط به تصویر کشیده شدهاند.» مجددا از این گزارش چنین نتیجه میگیرد: «وضعیت طبیعی امور این است که ایران به عنوان مرکز دائمی یک امپراتوری باشد». اجمالا باید گفت این گزارش نه در تحلیل ریشههای تاریخی راه درستی را پیموده، و نه به خصوص در نتیجهای که از آن استنباط کرده منصفانه عمل کرده است.
پس از این مقدمه در فصل دوم، نمونههای یافته را ذیل آن منعکس ساخته است. حدود ۱۶ مورد را شمرده و هر بار نتیجه دلخواه خود را تکرار کرده است. از باب مثال، توجه کنیم به یکی از نمونههای برجسته و قابل توجه در این زمینه:
«هویت ایرانی مبتنی بر ریشههای مشترک نژاد آریایی، شکوه فرهنگی و سلطنتی گذشته، رهبری امپراتوری، زبان فارسی، مناظر کشور و میراث فرهنگی ایران، وفاداری تزلزل ناپذیر به تشیع مذهبی، که اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان به آن اعتقاد دارند، ریشه عمیقی در برنامه های درسی دارد.»
سپس، در بخش نتیجه گیری گزارش در صفحه ۱۱۷، از این نمونه و نمونههای مذکور چنین نتیجه گرفته است:
«چشم اندازی که خمینی و خامنهای ارائه میدهند، همان طوری که به وضوح در برنامههای درسی توضیح داده شده است، چشم انداز یک دولت اسلامی جهانی در آینده است، که توسط رهبر ایران رهبری می شود. همه کشورهای دیگر تابع، اما مستقل خواهند بود؛ از نظر اسلامی و تحت هدایت اسلام ایرانی.»
مراد او از جمهوریهای مستقل و تابع، وجود جمهوریهایی است که از لحاظ جغرافیای سیاسی از امپراتوری مرکزی مستقل باشند، و در فکر و ایدئولوژی به آن وابسته باشند. حتی اگر منظور او از این عبارت، ایده «جمهوریهای مستقل» حضرت امام خمینی (ره) باشد، قرائت ناصوابی از آن به دست داده است؛ علاوه بر اینکه، در کتب درسی نیز برای اثبات این مدعا هیچ سندی وجود ندارد. او اصرار زیادی دارد که بگوید ایران خود را مرکز یک امپراتوری بزرگ در آینده میبیند. مثلا گفته است، نژاد آریایی در گذشته با نام ایران شناخته نمیشده است؛ پس چرا ایران اکنون خود را مساوی با نژاد آریایی میداند؟ زیرا، اعتقاد دارد مرکز نژاد آریایی در روزگاری این جغرافیای فعلی ایران بوده، و روزی دوباره به آن باز خواهد گشت.
بررسی فصل سوم: شهادت به مثابه خودکشی
درباره شهید و شهادت، که ارتباط آن با هویت ملی در بیانات رهبر انقلاب تا حدی بیان شد، او نیز در فصل چهارم گزارش که ازصفحه چهل و شش آغاز میشود، اهتمام خود را نشان داده است. سوگیری او از انتخاب عنوان مشخص است: «شهادت به مثابه خودکشی». جمع بندیهای ابتدای این فصل را نقل می کنم:
«این برنامه درسی، خودکشی را به عنوان یک آرمان والا در بافت نظامی تشویق میکند. خودکشی فراتر از به خطر انداختن جان خود است. در جنگ، خودکشی به عنوان سعادتی توصیف میشود که نباید از دست داد. این برنامه درسی به طور کلی نظامی گرایانه است، و بر اساس یک جنگ بیپایان برای گسترش انقلاب اسلامی تدوین شده است. کودکانی که جان خود را در راه آرمان فدا میکنند مورد ستایش قرار میگیرند و به عنوان الگو معرفی میشوند.»
سویه شناختی این فصل، آن است که شهادت را به عنوان مصداق خودکشی در نظر گرفته و معنا میکند. وی در این بخش از کتاب آمادگی دفاعی نمونههایی آورده، و به عنوان مثال، حتی گفته است که در برنامه درسی ایران، آمادگی دفاعی حتی برای زمانهایی که جنگی در جریان نیست، لازم دانسته شده، و از این نیز نتیجه خود را برداشت کرده است. وی همچنین، مواردی از مقایسه سربازان سایر کشورها با فداکاریهای شهدا را از کتابهای درسی آورده و نتیجه گرفته است که ایران علیه سایر ملتها نفرت پراکنی میکند.
به عنوان یکی از نمونههای جالب این فصل، اشاره کنم به صفحه ۵۲ گزارش، که در آن از کتاب آمادگی دفاعی پایه دهم، صفحه ۳۷، عکسی از شهید «مرحمت بالازاده» را آورده است. شهید والامقام در این عکس جسم کوچکی دارد و لباسهای نظامی به اندازه او نیست. بالای عکس در کتاب عبارتی نوشته شده با این مضمون که، این شهید از رئیس جمهور وقت، آیت الله خامنهای، اجازه سربازی در جبهه دریافت کرده است. سپس، پاردو همان روایت خود را تکرار میکند:
«برنامه درسی ایران آشکارا نفرت را آموزش میدهد. کسانی که تصمیم میگیرند در جنگ جهادی شرکت نکنند، به آن دانش آموزان در مورد عذاب آسمانی هشدار داده میشود. حتی در صورت عدم نیاز باید خودکشی یا مرگ در نبرد را پذیرفت. خارجی ها به عنوان موجوداتی غیر قابل اصلاح به تصویر کشیده میشوند. آنها هرگز از جنگ علیه ایران دست برنمیدارند.»
منظور وی از عنوان معیار «دیگری فردی» که از اسناد استخراج کرده بود، اینجا مشخص میشود. از نظر او، هیچ فردی از دیگریهای تمدنی نزد شما قابل احترام نیست. ادامه میدهد: «شبه نظامیان تحت رهبری ایران برای کنترل خاورمیانه عربی در نظر گرفته شدهاند. برنامه درسی، قاسم سلیمانی را به عنوان نمادی از این دکترین معرفی میکند.» نمونههایی که در این گزارش آمده متعدد است و فرصت پرداختن به همه آنها وجود ندارد.
نتیجه گیری، هشدار و بشارت
سه نتیجه از مباحث گذشته
من سه نتیجه را به طور خلاصه عرض کنم: اولا، درباره میزان انطباق مواد درسی آموزش پرورش با نظریه هویت مقام معظم رهبری، باید گفت که «این انطباق اجمالا وجود دارد؛ و نه تفصیلا». به عنوان مثال، در بخش ریشههای تاریخی هنوز جای کارهای دقیقتری وجود دارد. نسبت به رکن سوم هویت ملی که فرمودند، ما ملتی هستیم انقلابی، نیز این خلأ احساس میشود. البته مواردی را میتوان در کتب درسی برای آن ذکر کرد؛ اما در گزارش پاردو به آن پرداخته نشده است. فارغ از کتب درسی، باید گفت برخلاف آنچه پاردو به رهبران سیاسی ما نسبت داده، مقام معظم رهبری در مسئله هویت ملی به هیچ وجه اهل مسامحه و مجامله و تقیه نیستند. هرچند ما نیامدهایم مثل دشمنانمان مطالعهای جامع در کتابهای درسی نظام آموزشی خود رقم بزنیم، و این مسئله را بررسی کنیم که هویت ملی در نظریه اندیشمندان انقلاب اسلامی، به چه میزان و چه کیفیتی در کتابهای درسی به دانش آموزان منتقل شده، و برنامه درسی برای این مأموریت چقدر کارآمد بوده است.
نتیجه دوم، درباره میزان انطباق میان محتواهای درسی و گزارش پاردو است. باید گفت گزارش وی به شدت جهت دار و مخدوش است و در بررسی گزارش مواردی از خدشه را ذکر کردیم. در دو فصل مورد بررسی، دیدگاههای او درباره امپراتوری آریایی که به قصد ایران هراسی تصویر می شود، و نیز تلقیای که از جهاد دفاعی و شهادت و مقاومت به تصویر کشیده میشود، هر دو غلط است. مقاومت در بیان رهبر انقلاب برخاسته از شرافت انسانی است؛ انسانی که از هویت خود در مقابل تحمیل دارد دفاع میکند. در کتب درسی از قضا همین جهت منعکس شده است و چنین برداشت ناصوابی، نه در کتب درسی قابل اثبات است و نه در بیانات رهبر انقلاب.
نارسایی کتب درسی در انتقال ارکان هویت ملی
نتیجه سوم، تفاوت «قصد» و «وقوع» در مسئله مورد بحث است. ما به خاطر این کتابها متحمل تحریم و فشار میشویم، هزینه آن را پرداخت کردهایم اما در واقع بهره خود را نبردهایم. دشمن بر اساس این کتابها دارد زمینه را برای تحریم و فشار علیه ایران مهیا میکنه. درباره اینکه چنین هویتی به شکل مطلوب در کتابهای درسی در میدان عمل محقق نشده، به دو دلیل استناد میکنیم؛ نخست تصریح رهبر انقلاب، و دوم، آمارهای پیمایشهای اجتماعی.
اولا، نگرانی خود رهبری شاهد این مدعا است. جملهای که از بیانات ایشان در تاریخ ۲۱/۰۲/۱۴۰۱ نقل کردیم یکی از موارد گلایههای ایشان است. رهبر انقلاب فرمودهاند ما در هویت ملی عقب ماندگی داریم. حتی در همان دیدار به نام رونالدو، بازیکن مشهور، اشاره کردند و با ذکر نام شهید کاظمی آشتیانی، فرمودند از دانش آموزان نظرخواهی کنید که آنان با هر کدام از این دو شخصیت چقدر آشنا هستند؟
آمارهای رسمی چه میگویند؟
همچنین در این زمینه، به نتایج آماری دو مورد از پیمایشهای اجتماعی استناد میکنم. پیمایش نخست با مسئله رفتار رأی دهی در ایران، توسط مرکز «متا» در پاییز ۱۴۰۳ انجام شده است. بر اساس این پیمایش:
بلوک مخالفان سرسخت، که مخالف سرسخت جمهوری اسلامی هستند و هیچ گونه مشارکتی در انتخابات ندارند و به اقدامات براندازانه دست میزنند، مجموعا ۱۸ درصد از جامعه آماری را شامل میشود. اکثریت این بلوک را جوانان تشکیل میدهند و پنجاه و پنج درصد از آنان، جوانان زیر ۳۵ سال هستند. وجود این گروه نشان میدهد که رکن انقلابی هویت، نه تنها به درستی منتقل نشده، بلکه آن جوان خود را در تقابل با این بعد از هویت تعریف کرده است.
در بلوک منتقدان مشارکت گرا، که منتقد سیاستهای حکومت هستند و گاهی در انتخاباتها شرکت میکنند و مجموعا ۲۱ درصد از جامعه آماری را تشکیل میدهند، باز هم قشر جوان حضور چشم گیری دارند. ۴۴ درصد از این گروه، جوانان زیر ۳۵ سال هستند. قابل توجه است که ۳۷ درصد از منتقدان مشارکت گرا، با اینکه به ما نزدیکند و با نظام سیاسی جمهوری اسلامی مشکلی ندارند، میل به مهاجرت دارند. این یک تهدید بالقوه برای هویت ملی است و باید این ضعف را جدی گرفت. در حالی که ما به خاطر کتابهای درسی مان تحریم میشویم، واقعیت خارجی گویای حقیقت دیگری است و فناوریهای آموزش و انتقال ما در نظام آموزشی، به این کاستیها مبتلا است.
اما خوشبختانه آمارها درباره اسرائیل ستیزی متفاوت و بشارت آمیز است. به این دلیل که مسئله ما در اینجا مقابله با تحمیل و تجاوز دشمن و دفاع از شرافت ملی است. در پیمایش اخیر مرکز متا بعد از جنگ دوازده روزه، سؤال شده که «در صورت حمله اسرائیل، چگونه به اسرائیل پاسخ دهیم؟ آیا پاسخ نظامی به صورتی باشد که منجر به جنگ تمام عیار نشود، یا اینکه جواب قاطع بدهیم، ولو منجر جنگ تمام عیار بشود؟» بیشترین کسانی که گزینه دوم را انتخاب کردند، و گفتند باید پاسخ قاطع بدهیم، ولو جنگ بشود، از جوانان هستند. در اینجا باید به آقای پاردو بگوییم که ما در هر بعدی از ابعاد هویت ملی ضعف داشته باشیم، اسرائیل ستیزی در انگیزههای ملت ایران نهادینه شده است. براساس این آمار، ۷۲.۳ درصد از جوانان ۱۸ تا ۲۴ ساله، و ۷۲.۲ درصد از جوانان ۲۵ تا ۳۴ ساله این نظر رو دارند. یعنی، این عنصر هویتی در بافت جوان جامعه خیلی بالاست که نقطه بشارت است.
نقش هویت ایرانی به عنوان یک عامل مؤثر در تحرکات ضد استعماری از منظر رهبر حکیم انقلاب
ارائه دهنده: دکتر عباسعلی رهبر
مقدمه بحث
بسم الله الرحمن الرحیم. بحثی که به بنده محول شده با عنوان «هویت ایرانی به عنوان یک عامل مؤثر در تحرکات ضد استعماری» است. در آغاز لازم میدانم از استاد قنبریان که نکات ارزشمندی را بیان فرمودند تشکر کنم و همچنین قدردان عزیزانی باشم که در مؤسسه زحمت برگزاری این جلسه و طرح چنین موضوع مهمی را متحمل شدند. امیدوارم بتوانم در این فرصت محدود، نکات مفیدی را در این باره عرض کنم.
یکی از مباحث بسیار مهم روزگار ما، توجه به مسئله «هویت» است. هویت هم در سطح ملی و هم در سطح منطقهای و جهانی موضوعیت دارد. برخی گمان میکنند که مقام معظم رهبری تنها در سالهای اخیر و بر اساس ضرورتهای تاکتیکی به مسئله هویت ملی توجه نشان دادهاند؛ در حالی که اگر به سیر اندیشه ایشان در طول بیش از پنجاه یا شصت سال گذشته بنگریم، میبینیم که بنمایههای هویتی و معرفتی از همان ابتدا در اندیشه ایشان حضور جدی داشته است، و امروز صرفا مرحله بروز و ثمر دادن آن اندیشهها را مشاهده میکنیم.
اندیشمندان هویتپژوه تأکید میکنند که اگر جامعهای به پرسشهای هویتی خود نپردازد، این پرسشها روزی به شکلی جدیتر به سراغ او باز خواهند گشت. به عبارت دیگر، زندگی فردی و اجتماعی همواره با پرسشهای بنیادینی درباره «کیستی» و «چیستی» درگیر است. امیرالمؤمنین علیهالسلام در کلام خود بر این معنا تأکید ورزیدهاند و بر این اساس فرمودهاند تربیت نسل امروز باید بر اساس نیازهای آینده و افقهای فردا سامان یابد. در حقیقت، همه این توصیهها به مسئله هویت و ضرورت اندیشیدن به آن بازمیگردد.
هویت، فرهنگ و جهان معاصر
در شرایط کنونی جهان و در قرن بیست و یکم، ما با پدیده جهانی شدن و فراگیری اطلاعات رو به رو هستیم. در چنین فضایی، یکی از موضوعات اساسی پیوند میان اقتصاد و امنیت است؛ دو عاملی که عملا ساماندهی جهان امروز بر مدار آنها انجام میشود. آنچه این دو حوزه حیاتی را به هم پیوند میزند، فرهنگ است. فرهنگ است که میتواند موتور حرکت اقتصادی را به پیش براند و در عین حال بستر امنیت اجتماعی و ملی را فراهم کند. به تعبیر دیگر، فرهنگ همان «چسب اصلی» است که نسبت میان اقتصاد و امنیت را برقرار میسازد.
از این منظر، وقتی درباره هویت ملی سخن میگوییم، مراد آن است که ضرورت هویت ملی دقیقا در همین پیوند آشکار میشود. هویت ملی هم حافظ فرهنگ جامعه است و هم ضامن استقلال کشور. فرهنگی که به واسطه هویت ملی پاسداری میشود، هم بر اقتصاد اثرگذار است و هم بر امنیت. در مقابل، هویت زدایی از ملتها عملا موجب گسست فرهنگ، تضعیف استقلال و در نهایت فروپاشی پایههای قدرت ملی خواهد شد.
استعمار نو و ساخت «رؤیاهای روزمره»
امروز شاهد آن هستیم که قدرتهای سلطهگر حتی برای ملتهای دیگر، داستانها و رؤیاهایی ساختهاند که نقش جایگزین هویت را ایفا میکند. به عنوان نمونه، آمریکا که بیش از دویست سال از عمرش نمیگذرد، توانسته با ساختن مفهومی به نام «رؤیای آمریکایی» نوعی هویت سازی کاذب و روزمره را در دستور کار قرار دهد. این نمونهای است از اینکه چگونه قدرتهای سلطهگر تلاش میکنند با ساختن رؤیاها و هویتهای سطحی، ملتها را در چارچوبی استعمارزده نگاه دارند.
در اینجا نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه کنیم، مسئله «استعمار ترکیبی» است؛ مفهومی که مقام معظم رهبری بهعنوان یکی از نوآوریهای تحلیلی خود در فهم نظام سلطه مطرح کردهاند. استعمار دیگر صرفا در اشکال کلاسیک یا مدرن خود ظاهر نمیشود؛ بلکه ترکیبی پیچیده از ابزارهای فرهنگی، اقتصادی، رسانهای، امنیتی و حتی روانی است. شناخت این استعمار ترکیبی نیازمند آن است که از سطح فهم ساده استعمار عبور کنیم و به مرحله «فهمِ فهم استعمار» برسیم؛ مرحلهای که در آن نه فقط ابزار سلطه، بلکه نحوه تولید معنا و بازتولید هویتزدایی توسط سلطهگران شناخته میشود.
محورهای بحث
با توجه به محدودیت زمان، عرایضم را در سه محور اصلی ارائه خواهم کرد و اگر فرصت شد، نکته چهارمی را نیز اضافه خواهم نمود:
مبنای شناخت اندیشه مقام معظم رهبری در باب هویت و نسبت آن با استقلال و مقاومت.
شناخت نظام سلطه و استعمار ترکیبی و ضرورت رسیدن به سطح «فهمِ فهم استعمار».
فهم مضاعف از هویت ملی از منظر رهبری و تبیین کارکردهای این نگاه در عرصه مقابله با سلطه.
تمام نکاتی که در ادامه مطرح خواهم کرد، برگرفته و استنباط شده از بیانات و منویات مقام معظم رهبری است که در قالب گزارهها و تحلیلها ارائه خواهد شد.
فصل اول: مبنای شناخت اندیشه مقام معظم رهبری در باب هویت
ضرورت عبور از لایههای معرفتی برای فهم اندیشه
وقتی سخن از شناخت اندیشه به میان میآید، باید توجه داشت که این امر مسئلهای سطحی و ساده نیست و بلکه نیازمند عبور از لایههای بنیادین معرفتی است. ما در حوزه شناخت، با حوزههای متعددی چون انسانشناسی، معرفتشناسی، هستیشناسی و زیباییشناسی مواجه هستیم. هر اندیشهای که بخواهد در عرصههای سیاست، فرهنگ و اقتصاد حضور و اثرگذاری داشته باشد، ناگزیر باید از این ساحتها عبور کند و در نهایت محصول و خروجی خود را نشان دهد.
بدون چنین پشتوانهای، اندیشه نمیتواند به حیات اجتماعی وارد شود و صرفا در سطح نظر باقی خواهد ماند. من در اینجا، بهجای ورود به همه این حوزهها، تنها بر یک منبع تمرکز میکنم؛ منبعی که به نظر من کلید اصلی فهم اندیشههای مقام معظم رهبری است. آن منبع کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» است. این کتاب و نگاه بازتاب یافته در آن، به نوعی کلید فهم دو موضوع اساسی یعنی استعمارشناسی و هویتشناسی در اندیشه ایشان است.
چهار محور بنیادین و ابعاد هویتی آن
در این کتاب، مقام معظم رهبری چهار محور اصلی را مورد توجه قرار میدهند؛ ایمان، توحید، نبوت و ولایت. نکته جالب آن است که در هر چهار محور، میتوان دو وجه یا دو ساحت اساسی را بازشناسی کرد؛ نخست، بعد اثباتی که به تأیید و تحکیم هویت بازمیگردد؛ و دوم، بعد سلبی که به نفی عناصر غیرهویتی و بیگانه مربوط است. این نگاه دوگانه باعث میشود که اندیشه اسلامی، هم در مقام اثبات خود هویت را تحکیم کند و هم در مقام نفی، مرزهایش را با عناصر بیگانه مشخص سازد.
به همین دلیل، وقتی ما وارد بحث هویت میشویم، باید توجه کنیم که هویت تنها به همسانسازی یا همان «همسانگذاری» محدود نمیشود؛ یعنی بیان آنچه به ما تعلق دارد، دادههای اصیل ماست و ارزشمند است. از نظر مقام معظم رهبری مهمتر از این بعد، «تمایزگذاری» است. همانطور که استاد گرانقدر، آقای قنبریان، هم اشاره داشتند، تمایز به معنای ستیز و دشمنی با دیگران نیست؛ اما ضروری است و باید محقق شود. اگر ما صرفا به همسانها بپردازیم و تمایزها را نادیده بگیریم، در حقیقت رشد هویت را متوقف کردهایم. تمایز است که امکان بالندگی هویت را فراهم میآورد و معیار شکوفایی آن است.
پیوند ایمان، توحید، نبوت و ولایت با استعمارشناسی
اگر به این چهار محور بنگریم، خواهیم دید که در هرکدام، مقام معظم رهبری بر آگاهی و مسئولیتپذیری تأکید دارند. مثلا در حوزه توحید، وقتی سخن از نفی طواغیت و خدایان دروغین به میان میآید، این نفی تنها یک بحث عقیدتی صرف نیست؛ بلکه پیوند مستقیمی با استعمار دارد. استعمار همان طاغوت در لباس مدرن است که باید نفی شود. در بحث نبوت نیز ایشان «فرجام کار انبیا» را مطرح میکنند. فرجام یعنی چه؟ یعنی تحقق پیروزی حق و بازگشت جامعه به هویت اصیل و فطری خود، و این فرجام جز در تقابل و تمایز با طاغوت و سلطهطلبی حاصل نمیشود.
بنابراین، بدون مبارزه با طاغوت از یکسو، و بدون شناخت عمیق از خود از سوی دیگر، بازیابی هویت امکانپذیر نخواهد بود. در اندیشه ایشان، مبارزه با استعمار و بازگشت به هویت، دو روی یک سکه به شمار میآیند. درواقع، طاغوتستیزی و خودشناسی دو شرط اساسی برای دستیابی به هویت اصیل اسلامی هستند.
ولایت؛ محور ساماندهنده هویت
در بحث ولایت، این موضوع حتی پررنگتر و برجستهتر میشود. برخی از بزرگان بر این باورند که ولایت خود تعیینکننده مرزهای توحید و نبوت است و از دل آن مسیر حقیقی مشخص میگردد. به بیان دیگر، ولایت همان حلقه پیوندی است که سایر ارکان را معنا میبخشد. اگر به این مباحث توجه کنیم، خواهیم دید که از دل این تحلیلها میتوان به بنیانهای اصیل معرفتی، هم در حوزه هویت شناسی و هم در حوزه استعمار شناسی، دست یافت.
این نکته را از این جهت مورد تأکید قرار میدهم که نگاه مقام معظم رهبری به هویت، یک نگاه سطحی یا تاکتیکی و کوتاهمدت نیست؛ بلکه ریشهای و پایدار است. نمونه بارز این نگاه را میتوان در بحث «مردمسالاری دینی» دید. در نگاه ایشان، ما مردمسالاری دینی را نه برای جلب رضایت غرب مطرح میکنیم و نه به این دلیل که بخواهیم دموکراسی غربی را با واژهای جدید بازسازی کنیم. امام خمینی (ره) هم به این منظور مفهوم مذکور را بیان نفرمودند. بلکه مردمسالاری دینی برخاسته از بنمایههای اصیل دینی و هویتی ماست؛ بنابراین در آن هم همسانها و مشترکات حضور دارند و هم تمایزها باید خود را آشکار کنند. این تمایز است که به مردمسالاری دینی معنای واقعی میبخشد.
فصل دوم: شناخت نظام سلطه و استعمار ترکیبی
اهمیت فهم استعمار و معرفی منابع مطالعاتی
بخش دوم بحث من دربارهی «فهم استعمار و نظام سلطه» است. رهبر انقلاب برای درک بهتر این موضوع، مطالعه دو کتاب را به طور جدی توصیه کردهاند. نخست کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» نوشتهی جواهر لعل نهرو، و دیگری «سرگذشت استعمار». ایشان تأکید دارند که مطالعهی این دو اثر، برای رسیدن به یک فهم عمیق و جدی از استعمار و سازوکارهای سلطه، ضروری است. در کتاب نهرو، بهویژه نحوهی ورود انگلیسیها به هند و شکلگیری تاریخ مدرن استعمار تشریح میشود. نهرو نشان میدهد چگونه کشوری با عظمت و گستردگی جغرافیایی و فرهنگی هند، با تمام ظرفیتها و تنوع خود، زیر سلطهی یک جزیره کوچک به نام بریتانیا قرار گرفت و حتی بخشهایی چون پاکستان و بنگلادش نیز تحت این سیطره درآمدند. در کتاب سرگذشت استعمار نیز تأکید شده که کشورهای اروپایی مانند انگلیس و فرانسه در آغاز فاقد ثروت بودند؛ اما ثروت و قدرت اقتصادی خود را از دل ملتهایی به دست آوردند که به زیر یوغ استعمار کشیده شدند.
عناصر بنیادین نظام سلطه
این دو کتاب به ما کمک میکنند که ماهیت استعمار و چیستی نظام سلطه را بفهمیم. رهبر انقلاب در توضیح این فهم، چند نکته کلیدی را مطرح کردهاند. نخست، توجه ویژه استعمار به ابزار سلاح، امنیت و نظامیگری است. بدون قدرت نظامی و بدون توسعهی ماشین جنگی، اساسا امکان پیشبرد پروژههای استعماری وجود نداشت. دومین ویژگی، ذهن خلاق و هوشیار نظام سلطه است؛ استعمارگران هیچگاه در خواب غفلت نیستند؛ بلکه بهطور مستمر و لحظه به لحظه برای منافع خویش برنامهریزی میکنند.
سومین عنصر، تلاش و همت فوق العادهای است که آنها برای پیشبرد اهدافشان به کار میگیرند. و نهایتا، عنصر چهارم روحیهی خطرپذیری است؛ استعمارگران جسارت ورود به میدانهای ناشناخته و پرمخاطره را دارند. البته رهبر انقلاب در عین حال انصاف را رعایت میکنند و یادآور میشوند که این ویژگیها در ذات خود عناصر مثبتی هستند؛ اما مشکل آنجاست که این ظرفیتها در مسیر سلطه و تخریب ملتها به کار گرفته میشوند.
غیریتسازی بهمثابه مبنای سلطه
یکی از بحثهای مهمی که ایشان مطرح میکنند، موضوع «غیریتسازی پویا» است. در این منطق، جهان به دو بخش سلطهگر و سلطهپذیر تقسیم میشود. در رأس سلطهگران، جهان غرب قرار دارد که بهعنوان یک ابرقدرت معرفتی و شناختی عمل میکند. در مقابل، سایر ملتها در جایگاه سلطهپذیر قرار میگیرند.
این تقسیمبندی در نظریات غربی نیز امروزه خود را نشان داده است؛ از جمله نظریهی پایان تاریخ فوکویاما، یا برخورد تمدنهای هانتینگتون، و همچنین ایدئولوژی صهیونیسم نژادپرست. همهی این موارد بازتاب همان مبنای غیریتسازی هستند. اسرائیل نیز در این میان نقش «انجامدهندهی کارهای کثیف غرب» را بر عهده دارد؛ چرا که مأموریت اصلی آن تقویت هژمونی فرهنگی و سیاسی غرب در منطقه است. بنابراین، نباید انتظار داشت که با یک قرارداد یا مذاکره، نظام سلطه دست از کار خود بکشد؛ اساسا این نظام به گونهای طراحی شده که فرایند سلطه را دائمی و پایدار نگه دارد.
مراحل تاریخی استعمار
رهبر انقلاب در شناخت استعمار سه سرفصل کلی را مطرح میسازند. نخست، مراحل تطور تاریخی استعمار است. دوم، شیوههای استعمار در تسلط بر ملتها است، و سرفصل سوم، اهداف استعمار است.
ایشان برای توضیح تکامل استعمار سه مرحلهی تاریخی قائل اند. مرحلهی نخست، استعمار کهن بر مبنای غارت منابع طبیعی ملتها است. در این دوره، استعمارگران مستقیما به کشورها وارد میشدند و ثروتهای مادی آنها را میربودند. مرحلهی دوم، استعمار نو بر مبنای غارت و تخریب فرهنگی است؛ یعنی تغییر در زبان، آموزش، سبک زندگی و ارزشهای بومی جوامع.
اما، مرحلهی سوم پیچیدهتر است و آن عبارت است از تصرف و غارت «هویت ملی و دینی» ملتها. به تعبیر ایشان، استعمار فرانو در این مرحله تلاش میکند که جوهرهی وجودی یک ملت، را نابود کند. در دیدار اخیر پس از جنگ دوازده روزه، تأکید ایشان بر عنصر دین و دانش به عنوان عناصر هویت ملی، دقیقا در مقابل تکاپوی استعمار در جهت نابودی آنها است. به همین دلیل، وقتی غرب مسألهی هستهای یا حقوق بشر را بهانه میکند، در حقیقت هدف اصلیاش نابودی هویت دینی و علمی ملت ایران است. این همان معنای استعمار فرانو است که هویت اصیل ملتها را هدف میگیرد.
شیوههای متحولشونده استعمار
ایشان همچنین بیان میکنند که استعمار در هر دورهای شیوهای نوین را برگزیده است. زمانی استعمارگران خودشان مستقیما حاکم نظامی بر سر کار میگذاشتند. در دورهای دیگر، از میان شخصیتهای بومی افرادی را انتخاب میکردند تا با ظاهری قانونی سلطه را استمرار دهند. در مرحلهای بعد، استعمار به تغییر محاسبات شناختی روی آورد؛ یعنی بدون اینکه ملتها به طور مستقیم متوجه شوند، ذهن و ادراک آنها از واقعیت را مهندسی میکرد. این همان چیزی است که امروزه بهعنوان استعمار فرانو میشناسیم؛ استعمار نوینی که نه در چهرهی نظامی آشکار، بلکه در لایههای پنهان فرهنگ و هویت جامعه رخنه میکند و آن را به تسخیر خود در میآورد.
اهداف استعمار و نسبت آن با هویت ملی
در ادامه بحث، باید به یکی از ابعاد بسیار مهمی که رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید میکنند، یعنی اهداف استعمار و نسبت آن با هویت ملی، بپردازیم. ایشان در این زمینه چند نکته کلیدی را مورد اشاره قرار دادهاند که من در اینجا به چند مورد مهم از آنها اشاره میکنم؛ هرچند ابعاد این مسئله بسیار گستردهتر است و نیاز به بررسیهای عمیقتر دارد.
حذف دین از صحنه جامعه
نخستین نکته، توجه ویژه استعمار به عنصر «دیانت» است. دین در نگاه رهبر انقلاب، یک امر صرفا فردی و شخصی نیست؛ بلکه ماهیتی اجتماعی، سیاسی و تمدنی دارد. از اینرو، استعمار به شدت در پی آن است که دین و هویت دینی را از محیطهای علمی و معرفتی جدا کند. هدف این است که حوزههای علمیه به سمت سکولاریسم سوق داده شوند و در مقابل، دانشگاهها نیز به فضایی بیدین و بریده از معنویت تبدیل شوند. به بیان دیگر، پروژه استعمار این است که مراکز اصلی تولید اندیشه در جامعه را از سرچشمه دین و معنویت جدا سازد، تا نسلهای آینده در فضایی پرورش یابند که هویت دینی و الهی در آن تضعیف یا محو شده باشد.
تحریف اسلام اجتماعی و سیاسی
نکته دوم به ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام مربوط میشود. استعمار هیچ گاه با دینی که در حاشیه و صرفا در حوزه عبادات فردی محدود شده باشد، مشکلی ندارد. مشکل آنجاست که دین وارد عرصه عدالتخواهی، آزادیخواهی، استقلالطلبی و سیاست شود. به همین دلیل، استعمار میکوشد اسلامی را ترویج کند که تهی از عدالت، آزادی خواهی و سیاست باشد؛ اسلامی که فقط به ظواهر و شعائر فردی بسنده کند و در برابر ظلم، بیعدالتی و سلطه هیچ موضعی نداشته باشد. هشدارهای مکرر امام راحل و رهبر انقلاب بارها به این خطر معطوف شده است؛ یعنی ترویج اسلام بیخاصیت در مقابل اسلام ناب محمدی (ص) که سرشار از روح مبارزه و عدالت خواهی است.
راهبرد تفرقهافکنی
سومین نکتهای که رهبر انقلاب به عنوان اهداف استعمار به آن توجه میدهند، موضوع تفرقه و شکستن اتحاد ملی است. ایشان به ویژه در بیانات اخیرشان پس از دفاع ملی دوازده روزه، تأکید جدی بر لزوم حفظ انسجام و اتحاد ملی داشتهاند. استعمار فرانو، که امروز با ابزارهای پیچیده جنگ ترکیبی عمل میکند، میکوشد اتحاد ملتها را با بهانههایی کوچک و مسائل جزئی از بین ببرد. نکته جالب و تلخ این است که این شکستن انسجام غالبا توسط نیروهای داخلی صورت میگیرد؛ یعنی کسانی از درون جامعه با غفلت یا سوء نیت، این وحدت را تخریب میکنند، هرچند زمینهها و بسترهای آن توسط دشمنان بیرونی طراحی و فراهم میشود. این واقعیت نشان میدهد که حفظ انسجام ملی نهتنها یک وظیفه سیاسی، بلکه یک وظیفه هویتی، دینی و تمدنی است.
انحصار علمی و ضرورت اقتدار معرفتی
نکته آخر به علم و دانش باز میگردد. یکی از اهداف استعمار آن است که این تصور را القا کند که علم و فناوری فقط در انحصار غرب است و دیگران باید تا ابد در جایگاه شاگردی باقی بمانند. رهبر انقلاب با قاطعیت این نگاه را رد میکنند. ایشان میفرمایند: بله، ما افتخار میکنیم که در دورهای شاگردی کردهایم و از دستاوردهای علمی دیگران بهره بردهایم؛ اما هرگز نباید تا پایان عمر شاگرد باقی بمانیم. تأکید بر اقتدار علمی و استقلال معرفتی در همین راستا مطرح میشود؛ زیرا ملتها اگر بخواهند هویت اصیل خود را حفظ کنند، باید در عرصه علم و دانش نیز به اقتدار برسند و خودشان تولیدکننده فکر و فناوری باشند.
جمعبندی
این مجموعه نکات، بازتابی از منظومه فکری رهبر انقلاب درباره استعمار و نسبت آن با هویت ملی است. از دیدگاه ایشان، استعمار تنها به دنبال غارت منابع طبیعی یا تخریب فرهنگی نیست؛ بلکه فراتر از آن، در پی ربودن هویت اصیل ملتها است. دین، دانش، اتحاد ملی و استقلال سیاسی همه در معرض هجمه استعمار قرار دارند. از اینرو، تنها با شناخت دقیق، مقاومت و تلاش علمی و فرهنگی مستمر میتوان در برابر این جریان ایستاد و هویت ملی و دینی را پاس داشت.
فصل سوم: فهم مضاعف از هویت ملی از منظر رهبری
در موضوع هویت ملی چند نکته اساسی را لازم میدانم عرض کنم. نخست باید اشاره کرد که برای هویت ملی تعاریف متنوعی ارائه شده است؛ اما آنچه بیشتر مورد توجه قرار میگیرد، تقسیم چهارگانهای است که بر اساس رویکرد شناختی، ارزشی، احساسی و رفتاری سامان یافته است. این چهار بعد، چارچوبی تحلیلی در اختیار ما میگذارد تا هم بنیانهای نظری هویت ملی و هم کارکردهای عملی آن را دریابیم.
در همین زمینه، مقام معظم رهبری در جریان دفاع ملی دوازده روزه رهبریای از جنس «رهبری هوشمند» نشان دادند. در ادبیات مدیریتی نوین، بحث رهبری هوشمند سالها است که مطرح شده است؛ به این معنا که سازمانها و نهادها بتوانند از سطح رهبری صرفا سیستمی عبور کرده و به سطحی برسند که عقلانیت، معنویت و عاطفه را درهم بیامیزند. این سه مؤلفه وقتی در کنار هم قرار گیرند، جلوهای از «قدرت هوشمند» پدید میآورند. قدرت هوشمند همان ترکیب قدرت سخت و قدرت نرم است و زمانی تحقق مییابد که رهبر، عقلانیت سیاسی، معنویت الهی و مدیریت عواطف اجتماعی را توأمان بهکار گیرد. ما این ویژگیها را در رفتار و هدایتهای مقام معظم رهبری به روشنی مشاهده کردیم.
بعد شناختی هویت ملی
در بعد شناختی، رهبر انقلاب دشمنی آمریکا با ملت ایران را تنها به دوران پس از انقلاب اسلامی محدود نمیکنند؛ بلکه ریشههای آن را در تاریخ معاصر و از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به این سو میدانند. ایشان با تأکید بر بروز و ظهور «نظام سلطه» پس از جنگهای جهانی اول و دوم، تبیین میکنند که خصومت قدرتهای سلطهگر با ملت ایران نه امری گذرا، بلکه روندی تاریخی است. در این چارچوب، رهبر انقلاب به ثروت فرهنگی، سرمایه دینی و پشتوانه تاریخی ملت ایران توجه ویژهای مینمایند. بنابراین، هویت ملی یک مفهوم انتزاعی نیست؛ بلکه دارایی عینی و تاریخی ملت ایران است که در برابر سلطهجویی قدرتها نقش حفاظتی ایفا میکند.
بعد ارزشی هویت ملی
در بعد ارزشی، کلامی از امام خمینی (ره) بارها مورد توجه من قرار گرفته است. ایشان در تاریخ ۵/۷/۱۳۵۹ میفرمایند: «میهن از جان عزیزتر ما امروز منتظر است تا یکایک فرزندان خود را برای نبرد با باطل مهیا سازد. ما برای میهن عزیزمان تا شهادت یکایک سلحشوران مبارزه خواهیم کرد.» این بیان بسیار قابل تأمل است؛ زیرا امام خمینی که فقیهی فیلسوف، عارفی سیاستورز و شخصیت بزرگی در تاریخ معاصر بودند و نظم عمومی نظام سلطه را به چالش کشیدند، در عین حال که بر مبانی الهیاتی استوار بودند، جایگاه ایران و میهن را چنین رفیع میشمردند. در این عبارت، دفاع از میهن با دفاع از حق و حقیقت پیوند خورده است. به همین دلیل، امام نه تنها بر ارزش میهن دوستی تأکید میکنند، بلکه با اطمینان از پیروزی حق سخن میگویند. این نگرش، به هویت ملی بعدی قدسی و تضمین کننده امید به آینده میبخشد.
لایههای تاریخی و بستر هویت ملی
من این توضیحات را بدین منظور بیان میکنم که روشن شود هویت ملی امری نیست که در یک شب ایجاد گردد. نمیتوان تنها با برافراشتن پرچم یا خواندن سرود «ای ایران» هویت ملی را بنا کرد. هویت ملی نیازمند لایههای عمیق و متکثر تاریخی است. صدها سال تجربه و تلاش مستمر نهادهایی چون روحانیت، دانشگاه، و جامعه عمومی مردم ایران در این مسیر دخیل بوده است. آنها با فعالیتهای فرهنگی، علمی و اجتماعی خود بستر باروری هویت ملی را فراهم کردهاند. از این رو، هویت ملی نه محصولی دفعی، بلکه حاصل انباشت تاریخی و کارویژههای تمدنی است که در طول قرون شکل گرفته و امروز به صورت میراثی زنده در جامعه ما حضور دارد.
بعد احساسی هویت ملی
در بعد احساسی نیز رهبر انقلاب در ۵/۴/۱۴۰۴ نکتهای عمیق را مطرح میکنند. ایشان از «ایران با عظمت، با تاریخ، با فرهنگ و با عزم» یاد میکنند و سپس نتیجه میگیرند: دشمن مایه استهزاء خود را فراهم میکند هنگامی که از چنین ایرانی میخواهد تسلیم شود. این بیان، پیوندی مستقیم میان احساس عزت ملی و مقاومت ایجاد میکند. رهبر انقلاب هویت ملی ایران را ریشه دار در عزم، شرف و عزت میدانند؛ در نگاه ایشان، حتی تسلیم ناپذیری نیاز به وابستگی جدی به حقایق دینی و معنوی ندارد و هر ایرانی پایبند به این بنمایهها در دایره هویت ملی جای گرفته و در برابر تسلیم مقاوم است.
استعمار فرانو در پی تسلیم ملتها است. بهعنوان نمونه، یکی از وزرای خارجه آلمان یا انگلیس اخیرا مدعی شده بود: «به این نتیجه رسیدهام که انرژی هستهای برای ایران خوب نیست.» این در حالی است که بیش از بیست بار بازرسی رسمی انجام شده و صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران تأیید گردیده است. با این وجود، آن مقام با لحنی سرشار از تکبر و روحیه سلطهگرانه خود را در جایگاه تشخیص خوب یا بد برای ملتهای دیگر میپندارد و چنین ادعایی را مطرح میکند. این رفتار نشاندهنده همان خوی استکباری است که ملت ایران با تکیه بر هویت ملی خود در برابر آن ایستادگی کرده است.
بعد رفتاری هویت ملی
بعد دیگری که باید در بحث هویت ملی مورد توجه قرار گیرد، بعد رفتاری است. شناخت، ارزش و احساس تنها زمانی معنا مییابند که در رفتار اجتماعی مردم تجلی کنند. نمونههای عینی آن را در جامعه خود دیدهایم؛ برای مثال، در جشن سراسری غدیر مردم چگونه با شکوه حاضر میشوند، یا در نماز جمعه نصر چه حضوری داشتند. حتی در نقاط دورافتاده و روستاها این نمود رفتاری مشهود بود. به یاد دارم در کردستان، بانوی سالخوردهای از اهل سنت با اخلاص دعا میکرد: «خدایا جوانان ما را در همان جنگ دوازده روزه حفظ کن، مرزبانهای ما را نگه دار.» اینها گواه آن است که هویت ملی باید در کردار مردم عینیت یابد. آنچه ما در رفتار مردم ایران شاهدیم، همان نجابت عمومی و عزتمندی است که ریشه در هویت ملی دارد.
هویت ملی؛ نفی سلطه و بنیان پیشرفت
هویت ملی در نگاه مقام معظم رهبری از یک سو ناظر بر نفی استعمار و استکبار است و از سوی دیگر، اصلیترین عامل پیشرفت به شمار میآید. تجربه جنگ دوازده روزه، سرمایهای تازه برای ما پدید آورد؛ اما این سرمایه باید به پیشرفت تبدیل شود. رهبر انقلاب در این زمینه مفهومی کلیدی را مطرح میکنند با عنوان «زندگی با قوّت». ایشان تصریح دارند که نمیتوان در انتظار ماند تا ببینیم مذاکره یا جنگ پیش میآید یا نه؛ باید راهی مستقل و مبتنی بر قوت انتخاب کنیم.
این زندگی با قوت به بنیانهای هویتی بازمیگردد؛ یعنی، هویت اخلاقی، عقلانی، فناوری و تواناسازی، که همگی ریشه در بیانات معظم له دارند. مجموعه این عناصر است که میتواند برای ایران آبروی جهانی و ظرفیت تمدن سازی به همراه داشته باشد. تحقق چنین هدفی محتاج تلاش مضاعف است؛ اگر پیش از جنگ دوازده روزه دولتمردان، نخبگان حوزه و دانشگاه و پژوهشگران چندین ساعت کار و تلاش میکردند، اکنون باید چند برابر آن تلاش کنند. نظام سلطه نیز چنان که گفته شد اهل تلاش و تکاپو است. کوشش پیگیر و خستگیناپذیر او برای حفظ برتریاش باید الگویی برای ما باشد.
پیوند ایده، تجربه و واقعیت در اندیشه رهبری
در بینش سیاسی مقام معظم رهبری، سهگانه «ایده، تجربه و واقعیت» جایگاهی بنیادین دارد. این نگاه، به اجتهادی پویا منجر میشود که بر اصول ثابتی استوار است و در عین حال راههای نو را میگشاید. رهبر انقلاب از مباحثی چون «انسان ۲۵۰ ساله» تا مباحث معاصر، ایدههای کلان را وارد فضای جامعه کردهاند. این ایدهها در متن واقعیت ایران آزموده شده و با تجارب ۴۰ ساله جمهوری اسلامی پیوند خوردهاند.
آنچه در جنگ دوازده روزه رخ داد، جلوهای هنرمندانه از همین تلفیق بود؛ ترکیب ایده، تجربه و واقعیت در صحنهای زنده. نتیجه این تلفیق، خلق حماسهای عقلانی، عاطفی و معنوی بود. ایشان از عاشورا ایران میسازند و از ایران عاشورا؛ بدین معنا که هویت دینی و ملی در یکدیگر تنیده میشوند. این پیوند در ذهن و رفتار عمومی جامعه بازتاب یافته است. به باور من، همین نسبت میان ایده، تجربه و واقعیت در حوزه هویت ملی میتواند ما را در مسیر «زندگی با قوت»، رشد پایدار و پیشرفت یاری کند و کشور را از ضعف و عقب ماندگیها برهاند.
مقاومت هویتی ـ تمدنی در برابر استعمار نرم با تأکید بر بافت ایرانی ـ اسلامی
ارائه دهنده: حجت الاسلام دکتر محمدعلی میرزایی
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنان استادان محترم در این نشست، بسیار غنی و آموزنده بود و من نیز بهرههای فراوانی بردم. به نظر میرسد در میان ایدههای مطرحشده، اشتراکات و همپوشانیهای قابل توجهی وجود دارد که در عین حال میتواند به نوعی تعامل فکری نیز منجر شود. مایل هستم نکاتی را در همان مسیر اندیشههای استادان محترم بیان کنم و در عین حال برخی موارد را صریحتر و روشنتر مطرح سازم. به نظر من، طبیعت چنین نشستهایی ایجاب میکند که مباحث تا حدی بیپرده و رک مطرح شوند؛ چرا که غرض بحث رسانهای و عمومی نیست و جهت آن ارائه مباحث علمی و آکادمیک است.
جایگاه رهبری در اندیشه تمدنی
به باور من، یکی از موضوعات مهمی که کمتر در جهان اسلام به آن توجه شده، جایگاه حضرت آیتالله خامنهای در حوزه اندیشه تمدنی و فلسفی است. متأسفانه در جهان اسلام، ایشان بیشتر با وجهه مدیریتی، سیاسی و استراتژیک شناخته میشوند تا به عنوان ستون خیمه نظریهپردازی، ایدهسازی و تفکر در حوزه تمدن. در حالی که به اعتقاد من، مقام معظم رهبری واجد اندیشهای عمیق و نظاممند در زمینه فلسفه تمدن و بازآفرینی هویت اسلامی هستند؛ اما این بعد از شخصیت فکری ایشان هنوز آنگونه که باید به جهان اسلام معرفی نشده است. بنابراین اگر بخواهیم درباره تمدنسازی سخن بگوییم، نمیتوانیم این جنبه از اندیشهها و نظریات ایشان را به جهان عرضه نکنیم.
ضرورت فهم صحیح از تمدنسازی
برخی تمدنسازی را به معنای تلاش ایران برای ایجاد یک تمدن مستقل و سپس صادر کردن آن به دیگر ملتها میدانند؛ اما این تصور درست نیست. چنین فرایندی در تاریخ رخ نداده و عملا امکانپذیر هم نیست. تجربه انقلاب اسلامی نیز نشان داد که کمتر توانستیم در جهان، به ایجاد هستههای فکری همسو با تفکر امام خمینی و جمهوری اسلامی در دیگر کشورها بپردازیم؛ هستههایی که بتوانند همانند «هستههای سخت اندیشه» در عرصه بینالمللی عمل کنند. در این زمینه، موفقیت جدی نداشتهایم و این ضعف همچنان باقی است. نگرانی امروز من دقیقا از همین نقطه ناشی میشود. در داخل کشور نیز خط فکری منسجم و پیوستهای که دستگاه اندیشه تمدنی و فلسفی رهبر انقلاب را به صورت عملیاتی در میان مدیران، دانشگاهیان و حوزویان جاری کند، مشاهده نمیشود.
نسبت اسلامیت و ایرانیت
نمونه روشنی از این شکاف زمانی دیده شد که رهبر انقلاب از یکی از مداحان خواستند مداحی «ای ایران» را بخواند. این پرسش مطرح است که مراجع تقلید ما تا چه اندازه چنین نگاهی به ایران و ایرانیت دارند و اساسا چقدر آن را مسألهای محوری میدانند. منظور من این نیست که مراجع با ایران مخالفاند؛ بلکه سخن در آن است که فهم آنان از جایگاه ایران در منظومه هویتی اسلامی متفاوت از نگاه رهبر انقلاب است.
در اندیشه ایشان، دوگانه اسلامیت و ایرانیت با کارکردهای متفاوت اما مکمل، در کنار یکدیگر قرار میگیرند. نباید تصور کنیم که اسلام و ایران دقیقا در همان دایرهی اسلام قرار میگیرد. اسلام، مغز و باور و ایمان و جوهر هویت است، در حالی که ایران بستر و زمینه تحقق این هویت در سطح انسانی، اجتماعی و تاریخی محسوب میشود. این دو نهتنها متناقض نیستند؛ بلکه یکدیگر را تکمیل میکنند؛ چرا که هبوط انسان بر زمین به معنای هبوط بر یک سرزمین خاص، خواه ایران یا عراق یا هر سرزمین دیگری است و تحقق خلافت الهی نیز بر همین بستر زمینی امکانپذیر میشود. این را میتوان در قالب نظریه اختصاصی حضرت آقا مطرح ساخت.
اهمیت ایرانیت در تمدن اسلامی
من شخصا در آغاز نگاه انتقادی به این دوگانه داشتم؛ زیرا، عمدتا در عرصه بینالملل فعالیت میکنم و گمان میکردم تأکید بر ملیت ایرانی میتواند مانعی در مسیر طرح ایده امت اسلامی باشد. اما با مطالعه بیشتر و عمیقتر در بیانات رهبر انقلاب دریافتم که این نگاه نه تنها مانع نیست، بلکه عامل تقویت کننده اندیشه تمدنی است.
در واقع، ایرانیت معجزهای در تمدنسازی جهان اسلام به شمار میرود. اگر ایرانیت را از جریان تفکر و تفلسف و جامعه شناسی و حکومت اسلام حذف کنیم، کل این بنا فرو میریزد. ایرانیت همان استوانهای است که حتی در تمام طول تاریخ خلافت عباسی نیز نقشآفرین شد؛ زیرا مدیریت تمدنی آن دوره به دست وزرای ایرانی قرار گرفته بود و عقل ایرانی بود که ساختار جهان اسلام را سامان داد؛ نه عقل عربی. بنابراین تأکید رهبر انقلاب بر ایرانیت ریشهای عمیق در تاریخ و تمدن اسلامی دارد.
مقایسه اندیشههای رهبر انقلاب با ابن خلدون و مالک بن نبی
برای روشنتر شدن عمق اندیشه رهبر انقلاب در حوزه تمدن، میتوان مقایسهای میان ایشان و برخی متفکران برجسته جهان اسلام همچون ابنخلدون یا مالک بن نبی انجام داد. دایره تمدن اندیشی، آیتالله خامنهای، به نظر من، بسیار نزدیکتر به رویکرد مالک بن نبی است تا ابنخلدون. ابنخلدون در مقدمه خود، تحلیلی از تاریخ و تمدن ارائه داده که به باور من، به شدت آسیبزا و ناقص بوده است. در حالی که رهبر انقلاب با نگاهی عمیق، بسیاری از آسیبهایی که متفکران مسلمان در طول تاریخ با آن مواجه بودهاند را حل کردهاند. ایشان با طرح اندیشههای نوین، راهحلهایی ارائه کردهاند که در سطح جهانی باید مبنای بازسازی تمدن اسلامی قرار گیرد. این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت؛ هرچند هنوز در جهان اسلام معرفی و برجسته نشده است.
نقل یک تجربه شخصی از سفر به لبنان
برای تأکید بر این مسأله، اجازه دهید تجربهای شخصی را بازگو کنم. حدود سی سال پیش، در یکی از کشورها، به عنوان تنها ایرانی در شهری با جمعیت پانزده میلیون نفری، در مطب پزشکی منتظر بودم. در آن مکان، مجلهای عربی به نام «الشراع» را دیدم که روی جلد خود تصویر حضرت آقا را چاپ کرده بود. این مجله گرچه به خط مخالف نظام جمهوری اسلامی تعلق داشت، اما برایم جالب بود که این مجله چه مطلبی درباره ایشان منتشر کرده است. نویسنده مقالهای در همان شماره، با نگاهی انتقادی به مرجعیت ایشان پرداخته بود و گفته بود، مراجع ما بر کتاب «العروة الوثقی» حاشیه مینویسند و ایشان بر کتاب «اغانی» ابوالفرج اصفهانی. من همان زمان در جمعی از لبنانیها این موضوع را مطرح کردم و توضیح دادم که آشنایی یک مرجع با تاریخ و هنر و تمدن اسلامی و مراحل و فراز و نشیبهای آن نشانهای از عمق نگاه ایشان است.
مهجوریت اندیشههای طرح کلی در جامعه ایرانی
رهبر انقلاب این نگاه تمدنی را از دهههای پیش در ذهن و عمل خود داشتهاند. به جرئت میتوان گفت نگاه ایشان در «طرح کلی اندیشه اسلامی» هنوز در جامعه ما نهادینه نشده است. با وجود گذشت سالها، این طرح همچنان در کتابهای درسی و نظام آموزشی کشور جایگاه شایستهای نیافته است. اگرچه بخشهایی از آن به صورت پراکنده مطرح شده، اما هنوز به صورت یک پازل کامل و منسجم ارائه نگردیده است تا بتواند نیاز ما به طرح نقشه کلان «ایران، اسلام، هویت، و تمدن» را پاسخ دهد. این خلأ در حوزه و دانشگاه بهطور همزمان احساس میشود.
علت ناکامی پروژههای بزرگ تحول در علوم انسانی
مظلومیت این اندیشه تا آنجاست که مجموعهای که مسئولیت رسمی اسلامی سازی علوم انسانی را بر عهده داشت، و بیش از بیست سال برای این امر بودجه و امکانات دریافت کرده بود، در نهایت، به جای ارائه خروجی، اساسا امکان اسلامی سازی علوم انسانی را انکار کرد. این اعتراف نشاندهنده ضعف فرد مذکور نیست؛ بلکه بیانگر آن است که ما پروژههای بزرگ فکری را جدی نگرفتهایم و با نگاه نظاممند دنبال نکردهایم. حال آنکه دستگاه فکری رهبر انقلاب، به عنوان نمونه نظریههای معطوف به هویت و ملیت، دوگانه منافع ملی و ایدئولوژی، دوگانه دیپلمات انقلابی، ظرفیت آن را دارد که پروژههای علمی و تمدنی را در سطح جهانی پیش ببرد؛ اما این کارکرد مسأله ما نبوده است.
پیوند دیپلماسی و انقلابی گری
به نظر میرسد دیدگاه حضرت آقا در تعبیر «من دیپلمات نیستم؛ من انقلابیام» ناظر به آسیبشناسی دستگاههای موجود است. منظور ایشان این نیست که رهبر یا مسئولان نباید دیپلمات باشند؛ بلکه بدین معناست که دستگاه دیپلماسی باید با روحیه انقلابی پیوند بخورد و دستگاه انقلابی نیز باید در عرصه دیپلماسی تجلی یابد. تجربه نشان داده است که هرگاه دیپلماسی ایران بر پایه هویتهای بنیادین عمل کرده، جهان اسلام واکنش مثبت نشان داده است. برای مثال، وقتی مسئولان سیاسی صرفا سخنان متعارف را بیان میکنند، بازتاب چندانی در میان ملتهای مسلمان ندارد؛ اما همان گاه که سخنی در چارچوب هویتهای بنیادین اسلامی و مقاومت بیان میشود، مخاطبان در جهان اسلام به شور و شعف میآیند. این امر اهمیت ایجاد پیوند میان دیپلماسی و انقلاب را بهخوبی نشان میدهد.
چالش وحدت در جهان اسلام
منظومه فکری رهبر معظم انقلاب در جهان اسلام ناشناخته است؛ این واقعیت با بررسی نظرات برخی متفکران برجسته جهان اسلام، مانند محمد المختار الشنقیطی[1] روشن میشود. الشنقیطی اهل موریتانی بوده و در سطح خود از افراد خاص و انگشت شمار محسوب میشود و کتابهای ویژهای مانند بحران قانون اساسی در جهان اسلام و نزاعهای صحابه را به رشته تحریر در آورده است.
وی سخنان جنجال برانگیزی دارد؛ از جمله، اخیرا گفته است که اشتباه ایرانیان، اعم از اهل سنت و شیعه، تمرکز بر «تقریب مذاهب» بوده است؛ در حالی که باید به دنبال «همزیستی و تعایش» میبودند. او گفت: تقریب به معنای دست برداشتن از اصول برای نزدیک شدن به دیگری است؛ درحالی که همزیستی به معنای آن است که هر گروه با هویت و باورهای خود باقی بماند؛ اما در عین حال با دیگران در یک کشور یا امت مشترک زندگی کند.
این سخن گواه آن است که ما در معرفی صحیح اندیشه وحدت گرای رهبر انقلاب کوتاهی کردهایم. در واقع، در اینجا تقصیر متوجه شنقیطی یا امثال او نیست؛ بلکه به ما باز میگردد که نتوانستهایم تصویری منطقی و کامل از الگوی وحدت رهبر انقلاب به جهان اسلام ارائه کنیم.
ضرورت تبیین جامع اندیشه رهبری فراتر از برداشتهای جناحی
یکی از آسیبهایی که در خصوص اندیشهها و فرمایشات رهبر انقلاب مشاهده میشود، مصادره گزینشی سخنان ایشان از سوی جریانهای مختلف است. گاه دیده میشود که یک جریان خاص، تصور میکند که ایشان در بیان مواضع صحیح دینی محدودیتهایی دارند؛ پس خود را مأمور میداند تا آن مواضع پنهان، به زعم خود، را برجسته کند. میگوید ایشان نمیتواند از شیعه صراحتا دفاع کند؛ اما ما میتوانیم.
یا برخی، تنها بخشی از کلام ایشان، مثلا راجع به ایران یا اسلام، را برجسته میکنند تا آن را به نفع خود تفسیر نمایند. حال آنکه اندیشه رهبری یک کل منسجم و نظام مند است که به دستگاه فهم دین و دستگاه فهم انسان و تمدن جاری شده و در اثر نگاه ایشان، یک رخداد نوپدید جهانی در حال وقوع است. نمیتوان آن را تقلیل داد یا در چارچوب چپ و راست یا اصلاحطلب و اصولگرا محدود ساخت. به باور من، باید این منظومه فکری را به طور کامل و یکپارچه مورد بررسی و معرفی قرار داد تا ابعاد واقعی آن روشن شود.
ابر پروژههای فکری رهبر انقلاب
عنوانی که بنده انتخاب کردهام و بیشترین تلاش بنده در این جهت است که پنج یا شش ابر پروژه اساسی در دستگاه فکری ایشان، برجسته و با دقت بررسی شوند. یکی از مهمترین آنها، بحث «استعمار شناسی» است. ایشان از دههها پیش به مسأله استعمار توجه ویژه داشتهاند و اندیشهای عمیق در این زمینه ارائه کردهاند. یکی از محورهای اصلی تفکر ایشان حتی درشش دهه گذشته مفهوم «استعمار آگاهی» بوده است. بن نبی مشکل جهان اسلام را نه خود پدیده استعمار، بلکه «قابلیة الاستعمار» میدانست. رهبر انقلاب در سخنرانی خود در سازمان ملل این اصطلاح را به «استعمار پذیری» ترجمه نمودند. ایشان به اندیشههای بن نبی توجه ویژهای دارند و از این شخصیت چند بار نام بردهاند.
مقاومت هویتی-تمدنی بهمثابه نظریه کلان
دومین محور مهم اندیشه ایشان، نظریه مقاومت است. به باور من، نظریه ایشان در باب مقاومت همچون چتری است که بر تمامی عرصههای فکری و عملی گسترده شده، و این تضارب مفهومی، لایههای جدیدی از معنا را ایجاد میکند. مقاومت در اقتصاد «نظریه اقتصاد مقاومتی» را نتیجه میدهد. به همین قیاس، مقاومت و تمدن، «مقاومت تمدنی» را صورت بندی میکند.
اگر شما فاقد دستگاه تمدنی باشید، نمیتوانید مقاومت تمدنی را فهم کنید. فقیهی که از دستگاه دین تنها فقه آن را میشناسد، نمیتواند مقاومت تمدنی را بفهمد و تنها مقاومت فقهی را درک میکند. مقاومت هویتی-تمدنی از آن جهت مهم است که جریان مهاجم با اختلال هویتی، میخواهد ظرفیت تمدنی ما را نابود کند. جریان صرفا فقهی، ظاهر قرآن را، بدون پرداختن به حقایق آن، تکریم میکند، و شعائر دین را منحصر در ساخت حسینیه و قمه زنی میداند. استعمار با چنین جریانی سازگار است و حتی از ظواهر او پشتیبانی میکند. در حالی که مقاومت هویتی-تمدنی یک ابرنظریه است که در این محاسبات تغییرات اساسی ایجاد میکند.
دوگانه ایران و اسلام
یکی دیگر از محورهای اساسی در دستگاه فکری رهبر انقلاب، دوگانه «ایرانی و اسلامی» است. به نظر من، این موضوع اهمیت فوق العادهای دارد و باید بهطور ویژه بر آن تمرکز کرد. رهبر انقلاب در این زمینه سخنان بنیادینی دارند که اگر درست فهمیده و تبیین شود، میتواند بسیاری از چالشهای فکری و هویتی در جهان اسلام را برطرف سازد. ایشان ایرانیت را به مثابه بستر تحقق اسلامیت در جامعه معرفی میکنند که بدون آن، تمدن اسلامی بستری برای تحقق نخواهد یافت. در واقع، همانگونه که بیان شد، ایران و اسلام رقیب یکدیگر نیستند؛ بلکه مکمل یکدیگرند و فقدان هریک موجب تضعیف کل بنای فکری و تمدنی خواهد شد.
چالشهای درونساختاری
با وجود این مباحث عمیق، متأسفانه هم در داخل کشور و هم در خارج از کشور با چالشهای اساسی مواجهیم. بسیاری از هستههای علمی و پژوهشی که در ساختار نظام برای پروژههایی همچون اسلامی سازی علوم انسانی یا تدوین علم دینی تشکیل شدهاند، در عمل با دستگاه فکری رهبر انقلاب همراهی ندارند و با مرجعیت این دستگاه حرکت نمیکنند.
یکی از فرزندان مراجع بزرگ نقل کردند که یکی از مسئولان چنین پروژههایی، حتی در حضور رهبر انقلاب، بعد از سخنان ایشان مجددا همان دیدگاههای شخصی خود را تکرار میکردند و حتی توجهی به سخنان ایشان نداشتند. این نشان میدهد که ما هنوز نتوانستهایم با مرجعیت دستگاه فکری آقا پیش برویم. از جمله این موارد میتوان گرایشهایی به «صدرایی سازی علوم انسانی» اشاره کرد. ارزش چنین رویکردهایی را انکار نمیکنیم؛ اما باور داریم که نمیتواند جایگزین پروژه تمدنی جهانی رهبر انقلاب شود. دستگاه فکری حضرت آقا، بر خلاف دستگاههای فکری دیگر، جهانپذیر و فطرتپذیر است.
جنگ ۱۲ روزه و فرصت تاریخی
نمونه بارزی از اهمیت این دستگاه فکری در حوادث اخیر آشکار شد. جنگ اخیر دوازده روزه فرصتی بیسابقه برای ایجاد مطلوبیت و مقبولیت ایرانی در سطح جهان اسلام بود. با اطلاع عرض میکنم، برای نخستین بار، نود درصد واکنشها و نظرات فضای مجازی در جهان اسلام کاملا در دفاع از ایران و رهبر معظم انقلاب بود. ملتهای مسلمان ایران را نماد جسارت، شهامت و توانمندی دیدند و ایشان را بهعنوان رهبر و مدیر جهان اسلام ستودند.
اکنون عطش شدیدی در جهان اسلام برای بهرهگیری از عقل و تجربه ایرانی وجود دارد. رهبر انقلاب نیز در همان ایام، در سخنرانی خود در دیدار مسئولان قوه قضائیه فرمودند که چگونگی پیروزی ملت، یک مسأله ثانوی است؛ مسأله اصلی، ظهور و بروز اراده ملت ایران در برابر استکبار است. عربها میگویند جنگ دوازده روزه «حرب الارادات» یعنی جنگ ارادهها بود. ملتی که دارای اراده باشد، میتواند تحولات بزرگی را رقم بزند.
چالشهای روایتسازی و هویت تمدنی در گفتمان مقاومت
دیدار با ادریس هانی؛ نقطهای آغازین
شبی در منزل ما، جناب ادریس هانی، که بهحق از بزرگان شیعیان مراکش و از چهرههای تأثیر گذار جهان اسلام است، حضور داشتند. در همان محفل دوستانه، من «کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی» را برداشتم و چند فراز آن را برای ایشان به عربی ترجمه کردم. وقتی آن جملات به گوشش رسید، حقیقتا شگفت زده شد و چندین بار با تعجب تکرار کرد که این سخنان از چه کسی است. ادریس هانی همان نویسنده کتاب معروف «لقد شیّعنی الحسین» است؛ اثری که دستکم سه یا چهار بار به فارسی ترجمه شده و شاید برخی از شما آن را دیده باشید. البته او این کتاب را در سن هفده سالگی نگاشته و امروز دیگر سالخوردهای فرزانه و با تجربه است.
شگفتی او به حدی بود که بلافاصله پرسید: «این سخنان از کیست؟ عجب معانی بلندی دارد!» و وقتی دانست این فرازها از بیانات حضرت آقا در شصت سال پیش است، بر حیرتش افزوده شد. باید یادآور شوم که ادریس هانی تنها یک نویسنده نیست؛ بلکه اندیشمندی است که در متن میدانهای فکری و تمدنی جهان اسلام تکاپو میکند. حضور او و آثارش از سوریه و عراق تا مجامع فکری و تمدنی امتداد دارد و تاکنون بیش از چهل عنوان کتاب تألیف کرده است. یکی از آثار مهم او «الاجتهاد الممانع» (اجتهاد مقاومتی) است که ما در مرکز تمدن آن را ترجمه و در لبنان منتشر کردیم.
جایگاه فلسفی ادریس هانی
به باور من، ادریس هانی نه فقط یک متفکر، بلکه فیلسوفی کم نظیر است. دستکم در میان اندیشمندان عرب شیعی، فیلسوفی ژرفتر و مؤثرتر از او نمیشناسم. او اصالتا مراکشی است؛ اما اندیشههایش مرز نمیشناسد. وقتی در آن شب کلمات حضرت آقا را شنید، تحت تأثیر عمیق قرار گرفت و همانجا تصمیم گرفت کتابی درباره اجتهاد حضرت آقا به نگارش درآورد. در حقیقت کتاب الاجتهاد الممانع محصول همان جلسه و تأمل بر همان چند عبارت بود.
این نکته برای من درس مهمی داشت. گاهی چند جمله کوتاه و نظری، میتواند افقهای تازهای در جان یک اندیشمند بگشاید. به همین دلیل است که امروز، ادریس هانی شیفته اندیشههای رهبر انقلاب شده است. این شیفتگی به سبب چند عبارت نظری و اندیشهای است که قدرت تحول آفرینی در جان انسان دارد.
جایگاه کلمه در تحول اندیشه
در این خصوص، توجه شما را جلب میکنم به عبارات آقای شرقاوی. وی، متفکری مصری و نویسنده کتاب «علی امام المتقین» است که در مصر نمایه شده. در این کتاب فصلی دارد درباره «کلمه». او میگوید همه تحولات بزرگ با «کلمه» آغاز میشوند. این سخن دقیقا با تجربه ما نیز سازگار است؛ زیرا عباراتی که حضرت آقا میفرمایند، اگر درست و به موقع به جهان عرضه شوند، ظرفیت تحول آفرینی دارند. ما خودمان نیز در زندگی و اندیشهمان با کلمات متحول شدهایم.
به همین جهت، روند راهبرد اندیشی که استاد قنبریان، از آن سخن گفتند، برای من معنایی ژرف دارد. نکته ایشان حکیمانه است، و من معتقدم این دقیقا همان چیزی است که میتواند راهبردی آینده ساز برای ما باشد. حتی ابن خلدون، با همه خطاهایش در تحلیل واقعه عاشورا، در مقدمه خود کوشید راهبرد اندیشی کند و تلاش او از این جهت درخور تحسین است. البته نگاه او اشکالات جدی دارد؛ اما همین گرایش او به راهبرد، نکتهای قابل توجه است.
نقش عالمان در راهبرد اندیشی
این جریان فکری در تاریخ ما ادامه یافته است. شهید صدر نمونه برجستهای از راهبرد اندیشی در جهان اسلام را ارائه داد. مقصود من از راهبرد اندیشی آن است که فکر و اندیشه دینی به نیاز امروز طلبه و استاد حوزه پاسخ دهد؛ نه اینکه صرفا به کلیات نظری بسنده کند. البته راهبرد یک پیوستار است و قرار نیست وقتی سخن از راهبرد میگوییم، الزاما تا سطح مدیریت نهادهای نظامی یا اجرایی پیش برویم.وظیفه اصلی ما ارائه راهبردهای فکری برای جامعه و امت است.
اما باید اعتراف کرد که در عرصه دیپلماسی با یک «بیسوادی دیپلماتیک» طولانی مدت مواجهیم. در طول هجده سال اقامتم در لبنان و سفرهایم در آفریقا، با دوازده سفیر کار کردهام؛ اما ندیدم کسی را که واقعا در میدان حاضر شود و رایحه اندیشههای حضرت آقا را به جهان منتقل کند. با اینکه این سفرا نمایندگان نظام و در حقیقت نمایندگان رهبری اند، کمتر توانستهاند دستگاه فکری و احیاگر ایشان را به دنیا معرفی کنند.
نقدی بر فضای فکری حوزه
من همه سخنان اساتید بزرگوار، حاج آقای قنبریان و دکتر رهبر را تأیید میکنم؛ اما از منظر طلبگی میخواهم اضافه کنم، فهمی که امروز در حوزه علمیه قم از اسلام رایج است، چندان ناظر به انسان معاصر و تمدنی نیست. در این دستگاه، ارکان ملیت، منفعت و مصلحت دیده نمیشود و جایگاهی ندارد. البته نقاط قوت بسیاری وجود دارد، اما خلأ نیز جدی است.
نمونهاش را در مصاحبه استاد قنبریان با مرحوم آقای دیانی دیدم. ایشان در آن گفت و گو، که پخش تلویزیونی هم شد، درباره نهج البلاغه سخنانی داشت که حقیقتا لرزه بر جان میانداخت. من به دوستان عرض میکردم که اگر نهج البلاغه وارد عرصه نظریه پردازی نشود و بلکه، مرجعیت در این زمینه نداشته باشد، اندیشه انقلاب اسلامی دچار اختلال میشود. نهج البلاغه گنجینه عظیمی است و در تاریخ، بزرگانی چون محمد عبده یا سید جمال الدین اسدآبادی بیدلیل شیفته نهج البلاغه نبودند.
مقایسهای میان سید جمال و رهبر انقلاب
اینجا اجازه دهید دیدگاه شخصی خود را بگویم. به باور من، رهبر معظم انقلاب قلهای بلندتر از سید جمال است. با اینکه سید جمال را در یک صد و هفتاد سال اخیر بلندترین قامت در جهان اسلام میدانم؛ اما ایشان به مرتبهای بالاتر رسیدهاند. چرا؟ چون تجربه راهبری یک ملت چند هزار ساله با تمام تنوعها را در طول بیش از سه دهه بر عهده داشتهاند و آن را به نقطه اوج رساندهاند؛ کاری که سید جمال از عهده آن برنمیآمد.
از این منظر، دستگاه فکری حضرت آقا باید به مثابه یک ارمغان الهی در روزگار ما شناخته شود و در اختیار عقل معاصر قرار گیرد. برخی کوشیدهاند اندیشه ایشان را با متفکران تمدن اندیشی چون محمد عابد الجابری یا مالک بن نبی مقایسه کنند؛ اما واقعیت این است که این دستگاه، از حیث تفوق مفهومی و راهبردی، سرآمد است.
ضرورت توجه مستقیم و بیواسطه به بیانات رهبری
به همین دلیل، بارها تأکید کردهام سخنان رهبر انقلاب را با توضیحات زائد تقلیل ندهید. نمونه روشن آن «بیانیه گام دوم» است. هرچه تاکنون درباره این بیانیه نوشته و گفته شده، از خود متن بیانیه پایینتر بوده است. متن اصلی، هم وضوح بیشتری دارد، هم منطقیتر و هم تأثیر گذارتر است. بنابراین، پیشنهاد میکنم بهجای تفسیرها و حاشیهها، خود بیانیه را به مردم عرضه کنید؛ آن هم با یک سیاست گذاری صحیح و نشستهای عمومی. در آن صورت، خواهید دید که این کلمات چگونه تحول میآفرینند.
پیشنهاد رسانهای به شهید سید حسن نصرالله
در اینجا مناسب است یادی کنیم از شهید سید حسن نصرالله، رحمةالله علیه، که ارتباطات مستمر و دیدارهای مکرری با ایشان داشتیم. در یکی از این ملاقاتها به ایشان عرض کردم: آقا سید! شایسته است در شبکه المنار برنامهای ویژه و مستقل فقط درباره اندیشههای حضرت آقا (امام خامنهای) تدارک دیده شود. واقعیت این است که اندیشههای ایشان در مظلومیت قرار دارد و کمتر به طور تخصصی مورد بازخوانی رسانهای قرار گرفته است. هرچند شبکه المنار به اندیشههای ایشان اهمیت میداد، اما در نهایت چنین برنامهای عملی نشد. بعدها نشستهایی توسط برخی شخصیتها همچون آقای شیخ شفیق برای معرفی حضرت آقا برگزار گردید؛ اما آنچه مد نظر ما بود تحقق نیافت.
غفلت از راهبردهای عملی موجود در اندیشه رهبری
از همین رو، معتقدم نگرانی اصلی ما نباید صرفا این باشد که سخنان مطرح شده توسط اساتید جنبه نظری پیدا کند. واقعیت آن است که این سخنان در دل خود واجد منطق عملیاتی و راهبردی هستند؛ هرچند در داخل کشور کمتر به این بعد توجه میشود. برای نمونه میتوان به پدیده «استبصار» اشاره کرد. شاید برای برخی دشوار باشد باور کنند که در ساختاری مبتنی بر چنین اندیشهای، هزینههایی صرف شود تا مردم به تشیع گرایش پیدا کنند. این امر واقعا وجود دارد و حتی در دفتر حضرت آقا هم مشاهده شده است.
عظمت اندیشه رهبر انقلاب، زمینه ساز گرایش عاشقانه مردم به تشیع
بنده با برخی مسئولان در این باره بحث کردم و گفتم: این جنگ دوازده روزه، تحولی عمیق در جهان اسلام ایجاد خواهد کرد. بر اساس تجربه حضور رسانهای در جهان عرب، بر این باورم که ایران پس از این جنگ، کاملا متفاوت از ایران پیش از آن خواهد بود. این جنگ به سکویی برای گسترش تشیع در میان مسلمانان بدل میشود؛ همانگونه که در لبنان، جریان مقاومت زمینه ساز بزرگترین تحول شیعی بود.
تحولاتی از این دست در کشورهای دیگر هم رخ داده است. به عنوان نمونه در نیجریه، که چند سال در آنجا حضور داشتم، دهها میلیون نفر متأثر از عظمت انقلاب اسلامی به تشیع گرایش یافتند؛ نه از طریق مناظرههای کلامی شیعه و سنی. بنابراین ضرورتی ندارد دستگاههای رسمی برای جهت دهی به پدیده استبصار به صرف هزینه بپردازند. ضرورتی ندارد که برای گرایش مردم به تشیع، به خانوادههای فقیر و بیسرپناه کمک مالی و معیشتی صورت بگیرد. اگر مسیر انقلاب اسلامی که جلوهگاه اندیشههای رهبر انقلاب است در پیش چشم مردم جهان قرار بگیرد، آنان خودشان، عاشقانه به سوی تشیع میشتابند.
نمونههایی از شکاف راهبردی تصمیمگیران
ضمن آنکه باید تأکید کنم فرمایشات استادان محترم حاضر در این نشست برای من همواره مغتنم و الهامبخش بوده است. شخصا نکاتی عرض کردم تا نشان دهم تا چه اندازه پیگیر فرمایشات ایشان هستم و همواره در حوزه تخصصی خود، توصیه میکنم دیدگاههای این بزرگواران جدی گرفته شود. اما در عین حال باید اذعان داشت که بحثهای نظری، وقتی با فلسفه، دین، ملت و راهبرد در هم تنیده باشند، بهطور طبیعی حامل جهت گیریهای عملیاتی نیز خواهند بود. نگرانی اصلی در جای دیگری است؛ در سطح مدیران و فرماندهان.
به عنوان مثال، برخی سرداران ما در سخنان خود ابراز داشتهاند: «ما مرزهای جمهوری اسلامی را دو هزار کیلومتر فراتر بردهایم». بیان چنین گزارهای به هیچ وجه حکیمانه نیست. اهل کشورهای منطقه در مواجهه با این سخنان نسبت به استقلال حاکمیتی و ملی خود حساسیت نشان میدهند. اصلا رسالت ما گسترش مرزهای ایران نیست؛ بلکه ساخت تمدنی نوین بر پایه الهیات رهایی بخش است. ما خود را رهایی بخش ملتهای منطقه از استکبار جهانی میدانیم. این الهیات ریشه در قیام امام حسین (ع) دارد.
دوگانه صحیح؛ دولت-ملت، یا امت-تمدن؟
ما در عرصه نظری و عملی با دو منطق متفاوت مواجهیم؛ منطق «دولت ـ ملت» و منطق «امت ـ تمدن». رهبر معظم انقلاب در جایگاه فراتر از رهبری جمهوری ایران، نقش امامتی در پروژه امت ـ تمدن ایفا میکنند. اما هنگامی که برخی سرداران یا مسئولان ما این حقیقت را درک نمیکنند و از ادبیات دولت ـ ملت استفاده میکنند، ناخواسته برای ما چالش میآفرینند. این ناسازگاری میان دو گفتمان، یکی از اساسیترین معضلات امروز ماست. آیا باید با جهان از موضع ایران به عنوان دولت-ملت سخن بگوییم، یا از موضع امت و تمدن اسلامی؟ پاسخ به این پرسش، سرنوشت ساز است و هر مسیر، زبان و ادبیات خاص خود را طلب میکند.
نمونهای از عقب ماندگی راهبردی از گفتمان مقاومت
در همین راستا تجربهای شخصی را نقل میکنم. پس از ترور شهید اسماعیل هنیه در تهران، گلایهای را به یکی از سرداران بزرگوار کشور مطرح کردم و پرسیدم: چرا پاسخ لازم به اسرائیل داده نشد؟ ایشان پاسخی داد که نشان دهنده شکاف در دستگاه راهبردی ما بود. آن سردار گفت: شماها خیلی تند میروید! اسرائیل که مسئولیت این ترور را برعهده نگرفته، ما چگونه میتوانیم واکنش نشان دهیم؟ این در حالی است که سید حسن نصرالله در همان سخنرانی معروف خود تصریح کرده بود: چون به شرف و حیثیت ایران تعرض شده، ایران قطعا پاسخ خواهد داد.
بحران روایتسازی رسانهای ایران در سطح منطقه و جهان اسلام
بر این اساس معتقدم اگر روح حاکم بر جنگ دوازده روزه پیش از آغاز آن شکل گرفته بود، شاید اساساً نیازی به وقوع جنگ نبود. این یک تشخیص عقلانی است که من به عنوان یک طلبه میتوانم آن را درک کنم. ما باید بتوانیم تناقضات موجود را تشخیص دهیم و از دل آن روایت سازی کنیم. متأسفانه در عرصه رسانههای بین المللی، ایران از اکتبر تاکنون موفق به روایت سازی فنی از مقاومت نشده است. روایت مقاومت را الجزیره ساخته و بدیهی است که الجزیره روایتی بر اساس برداشتها و پیش فرضهای خود ارائه میدهد؛ نه روایت ما را. حتی وقتی وزیر خارجه یا مسئولان ما در این شبکه حضور مییابند، درون روایت الجزیره جا داده میشوند و نه در چارچوب روایت انقلاب اسلامی. بنابراین، فقدان روایت سازی مستقل، یکی از ضعفهای راهبردی ما در عرصه رسانهای جهان اسلام به شمار میرود.
از این منظر، بنده نیز کاملاً موافقم که مباحث نظری باید به طور مستقیم به مباحث عملیاتی گره بخورند و این شکاف آسیبزا میان نظر و عمل از میان برداشته شود.
نقد بر کتاب «أمن المستضعفین»
درباره کتاب «أمن المستضعفین» نوشته اندیشمند لبنانی، آقای هادی قُبیسی، باید عرض کنم که با وجود ارزش فراوان آن، یک خطای اساسی در متن مشاهده میکنم. من اگر بخواهم از صد نمره بدهم، به این کتاب نمره نود میدهم؛ زیرا واقعا در جهان عرب کمتر اثری با چنین سطح از تحلیل و نگارش دیده میشود.
نویسنده، نظریه خود موسوم به «أمن المستضعفین» را به عنوان نظریه اختصاصی رهبر انقلاب اسلامی معرفی کرده است؛ با این حال، ایراد اساسی آن نظریه در این است که، او تلاش میکند این نظریه را صرفا بر بستر جمهوری اسلامی و در قالب دولت–ملت ایران تطبیق دهد و نشان دهد که ایران، با تکیه بر نیروی قدس، مجری این نظریه است.
تمایز میان انقلاب اسلامی و دولت–ملت
در اینجا نکتهای مغفول مانده است. جمهوری اسلامی دارای دو ساحت متفاوت است؛ یکی انقلاب اسلامی به مثابه جریان تمدنی که مأموریت آن بیدارسازی امت اسلام و فراهم کردن زمینهای است که امت، خود متولی امنیت، اقتصاد و شئون اجتماعی خویش گردد؛ و دیگری دولت–ملت ایران که کارویژههایش در چارچوب مرزهای ملی تعریف میشود. خطای آقای قبیسی این است که تمام نظریه مدیریت، امنیت سازی و تمدن پردازی جهان اسلام را بر بستر دولت–ملت ایران قرار داده است. این فروکاستن نظریهای کلان به ظرف محدود دولت، آسیبی جدی به فهم درست از اندیشه مقاومت و امت سازی محسوب میشود.
پیامد نگاه دولتمحور
اگر ما مسئله را صرفاً در چارچوب دولت–ملت ببینیم، ناگزیر این پرسش مطرح میشود که آیا صرفا مردم ایران باید هزینههای مادی و انسانی را برای آزادسازی فلسطین متحمل شوند؟ نظریه امن المستضعفین در چارچوب چنین نگاهی، خوانشی دولت محور و محدود کننده از نظریه تمدنی رهبر انقلاب است. در مقابل، نگاه صحیح آن است که جمهوری اسلامی بستری برای روایتگری، حضور فرهنگی، جامعه سازی و در نهایت تمدن سازی در جهان اسلام باشد. سازوکار تحقق این امر، متکی بر مشارکت همه امت اسلامی است. متأسفانه در ساختارهای کنونی جمهوری اسلامی، ابزارهای کافی برای این مأموریت تمدنی دیده نمیشود. به عنوان مثال، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بیشتر در حد اعزام گروههای هنری عمل میکند. حال آنکه برای پروژه «احیای تمدن اسلامی» برنامه ریزی منسجم و کار ویژههای بنیادین لازم است؛ امری که تاکنون فراهم نشده و خلأ آن محسوس است.