نشست علمی مبانی فقهی استعمار ستیزی

مبانی فقهی استعمار ستیزی به مجموعهای از اصول و قواعد فقهی اطلاق میشود که بر اساس آن، مبارزه با استعمار و استکبار به عنوان یک تکلیف دینی و اخلاقی از دیدگاه اسلام مطرح میشود. برای فهم دقیق این مبانی، نیاز است که از ابعاد مختلفی مانند اصول فقهی، مفاهیم اسلامی، و رویکردهای تاریخی و اجتماعی به موضوع نگریسته شود.
مسائل مهم در زمینه مبانی فقهی استعمار ستیزی به طور کلی به موضوعاتی اشاره دارند که از دیدگاه فقه اسلامی به مبارزه با استعمار و سلطهگری خارجی پرداخته و بر اساس اصول دینی، حقوقی و اجتماعی مسلمانان را به مقاومت در برابر استعمار فرا میخواند. در این زمینه، چندین مسئله اساسی وجود دارد که در تحلیل و بررسی مبانی فقهی استعمار ستیزی باید مورد توجه قرار گیرد: حقوق ملی و استقلال، مفهوم «جهاد» در برابر ظلم، مفهوم «ولایت» و مشروعیت حاکمیت، دفاع از سرزمین و هویت ملی، عدالت اجتماعی و مبارزه با ظلم، مفهوم «استکبار» و مقاومت در برابر آن
این نشست به عنوان اولین پیش نشست همایش ملی ما و غرب در اندیشه آیت الله خامنه ای برگزار شد.
محورهای نشست:
- موضوع شناسی استعمارستیزی در دوران معاصر و تمایز آن با مفاهیم وابسته
- جایگاه مسئله استعمارستیزی در فقه سیاسی شیعه
- ظرفیت های فقه شیعه در تنقیح مبانی فقهی استعمار ستیزی
- ظرفیت کاربست قواعد فقهیه در مقوله استعمار ستیزی
- بررسی تاریخی سیره عملی فقهای شیعه در مقوله استعمار ستیزی
-
محورهای پیشنهادی:
- موضوع شناسی استعمارستیزی در دوران معاصر و تمایز آن با مفاهیم وابسته
- جایگاه مسئله استعمارستیزی در فقه سیاسی شیعه
- ظرفیت های فقه شیعه در تنقیح مبانی فقهی استعمار ستیزی
- ظرفیت کاربست قواعد فقهیه در مقوله استعمار ستیزی
- بررسی تاریخی سیره عملی فقهای شیعه در مقوله استعمار ستیزی
- چالش های فقهی استعمار ستیزی
ارائه دهندگان:
حجت الاسلام و المسلمین علی اصغر نصرتی
حجت الاسلام و المسلمین روح الله شریعتی
حجت الاسلام و المسلمین ذبیح الله نعیمیان
مسائل مهم در زمینه مبانی فقهی استعمار ستیزی به طور کلی به موضوعاتی اشاره دارند که از دیدگاه فقه اسلامی به مبارزه با استعمار و سلطهگری خارجی پرداخته و بر اساس اصول دینی، حقوقی و اجتماعی مسلمانان را به مقاومت در برابر استعمار فرا میخواند. در این زمینه، چندین مسئله اساسی وجود دارد که در تحلیل و بررسی مبانی فقهی استعمار ستیزی باید مورد توجه قرار گیرد: حقوق ملی و استقلال، مفهوم «جهاد» در برابر ظلم، مفهوم «ولایت» و مشروعیت حاکمیت، دفاع از سرزمین و هویت ملی، عدالت اجتماعی و مبارزه با ظلم، مفهوم «استکبار» و مقاومت در برابر آن
این نشست به عنوان اولین پیش نشست همایش ملی ما و غرب در اندیشه آیت الله خامنه ای برگزار شد.
محورهای نشست:
- موضوع شناسی استعمارستیزی در دوران معاصر و تمایز آن با مفاهیم وابسته
- جایگاه مسئله استعمارستیزی در فقه سیاسی شیعه
- ظرفیت های فقه شیعه در تنقیح مبانی فقهی استعمار ستیزی
- ظرفیت کاربست قواعد فقهیه در مقوله استعمار ستیزی
- بررسی تاریخی سیره عملی فقهای شیعه در مقوله استعمار ستیزی
-
محورهای پیشنهادی
-
- موضوع شناسی استعمارستیزی در دوران معاصر و تمایز آن با مفاهیم وابسته
- جایگاه مسئله استعمارستیزی در فقه سیاسی شیعه
- ظرفیت های فقه شیعه در تنقیح مبانی فقهی استعمار ستیزی
- ظرفیت کاربست قواعد فقهیه در مقوله استعمار ستیزی
- بررسی تاریخی سیره عملی فقهای شیعه در مقوله استعمار ستیزی
- چالش های فقهی استعمار ستیزی
-
ارائه دهندگان:
حجت الاسلام و المسلمین علی اصغر نصرتی
حجت الاسلام و المسلمین روح الله شریعتی
حجت الاسلام و المسلمین ذبیح الله نعیمیان
کارشناسان میگویند، استعمارستیزی در اندیشه رهبر انقلاب نهتنها یک رویکرد سیاسی، بلکه برخاسته از مبانی فقهی، تمدنی و قرآنی است که بر اساس آن، دفاع از هویت امت اسلامی، مقابله با سلطه فرهنگی و اقتصادی غرب، و حفظ استقلال کشورها، امری واجب تلقی میشود.
در آستانه برگزاری همایش ملی «ما و غرب در آراء و اندیشه حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظلهالعالی»، پیشنشستی علمی با موضوع «بررسی مبانی فقهی استعمارستیزی از منظر رهبر معظم انقلاب» برگزار شد.در این نشست، حجتالاسلام و المسلمین علیاصغر نصرتی، حجتالاسلام و المسلمین روحالله شریعت و حجتالاسلام و المسلمین ذبیحالله نعیمیان به ارائه دیدگاهها و یافتههای علمی خود در این حوزه پرداختند.در این نشست، ابعاد گوناگون اندیشه فقهی رهبر معظم انقلاب در مواجهه با استعمار نو و کهن، تحلیل فقهالسیاسة در مواجهه با سلطه بیگانه، و نقش علما در مهار نفوذ غرب در جهان اسلام بررسی شد.اساتید حاضر با استناد به بیانات و مکتوبات حضرت آیتالله العظمی خامنهای، بر این نکته تأکید کردند که استعمارستیزی در اندیشه ایشان نهتنها یک رویکرد سیاسی، بلکه برخاسته از مبانی فقهی، تمدنی و قرآنی است که بر اساس آن، دفاع از هویت امت اسلامی، مقابله با سلطه فرهنگی و اقتصادی غرب، و حفظ استقلال کشورها، امری واجب تلقی میشود.
چیستی و ریشه شکل گیری استعمار
*حجت الاسلام و المسلمین علی اصغر نصرتی*اگر بخواهیم به موضوع استعمارستیزی، بهویژه از منظر مبانی فقهی آن بپردازیم، ناگزیر باید در آغاز، برخی مفاهیم مقدماتی مرتبط را روشن کنیم. مقولاتی مانند چیستی استعمار، روند شکلگیری آن، گستره نفوذ سرزمینیاش، شیوهها و اشکال نفوذ و سلطهاش، دورههای تاریخی تطور آن، و همچنین واکنشها و مقاومتهایی که در برابر آن در اقصی نقاط جهان شکل گرفته است، نیازمند بررسی هستند. البته با توجه به برنامهریزی جامع این همایش و موضوعات متنوعی که در قالب پوستر هم انعکاس یافته، شاید ضرورتی نداشته باشد که ما این مباحث مقدماتی را بهتفصیل باز کنیم، اما برای ورود به بحث اصلی خود، ناچاریم به اجمال بر برخی از این مفاهیم توقف داشته باشیم.در دورههای گذشته، شاید عنوان «استعمار» صراحتاً استفاده نمیشد، اما مصادیق و کارکردهای آن وجود داشت. از دهه پنجاه میلادی، واژهی استعمار بیشتر رواج یافت، اما پیش از آن نیز این پدیده با باطنی مشابه، در جریان بود. استعمار، پدیدهای علیه کشورهای ضعیف و بیپناه است؛ پدیدهای که به دنبال استیلای کامل بر سرزمینها، منابع، حاکمیت سیاسی، نیروی انسانی، فرهنگ و سبک زندگی ملتهاست. در واقع، استعمار تبلور هویت غربی است؛ نه یک انحراف در مسیر تمدنی آن، بلکه محصول طبیعی مبانی غربی از دوره رنسانس به بعد است. غرب، برای آنکه بتواند محصول خود، فرهنگ خود و تمدن خود را صادر کند، نیازمند فراهمسازی زیرساختهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در سرزمینهای دیگر بود. از همین رو، به شکل سازمانیافته در این سرزمینها نفوذ کرد و ساختارها را تغییر داد.
سلطهی فرهنگی نیز در وجوه متعددی متجلی شد؛ تغییر خط و زبان، دگرگونی در دین و مذهب، سبک زندگی، ایجاد فرقههای انحرافی و ساختاری، نمونههایی از آن است. فرقههایی نظیر وهابیت، بهائیت، صهیونیسم مذهبی، و دیگر جریانهایی که استعمار در کشورهای مختلف ایجاد کرد، ابزارهایی برای تفرقهافکنی و سرگرمسازی ملتها بودند تا سلطهگر بتواند بیمزاحم کار خود را پیش ببرد.سلطهی اقتصادی نیز با امضای قراردادهای انحصاری، اصلاحات ساختاریِ وابستهساز، سرمایهگذاریهای ناعادلانه و تحمیل الگوی اقتصاد تکمحصولی، محقق شد. نمونهی آشکار آن، اصلاحات ارضی در ایران است که در ظاهر برای آبادانی، اما در باطن برای وابستهسازی بیشتر اقتصاد ملی به بازارهای غربی دنبال شد.در تعریف استعمارستیزی، باید گفت که این مفهوم فراتر از مقابلهی صرف با استعمارگران است. استعمارستیزی، یعنی مقاومت در برابر همهی وجوه و اشکال استعمار، زدودن آثار و پیامدهای آن، و بازگشت به هویت اصیل با شاخصهایی چون استقلال کامل و برابری حقیقی در قدرت و شخصیت در برابر قدرتهای جهانی.جنبشهای گوناگونی در جهان در واکنش به استعمار شکل گرفت. جنبشهای ناسیونالیستی، جنبشهای استقلالطلب، نهضت ملی کردن نفت، و جنبشهای ضد امپریالیستی مارکسیستی که با نقد نظام سرمایهداری به ظهور رسیدند، نمونههایی از آنند. اما بسیاری از این حرکتها، ناقص، هدایتشده یا فریبخورده بودند. جنبشهای استقلالطلبی در هند، فقط گفتند سلطهی سیاسی و نظامی نباشد، اما زبان، فرهنگ، اقتصاد و حتی روابط حکومتیشان همچنان وابسته باقی ماند. حتی فرماندار باید از طرف ملکه انگلستان انتخاب میشد.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، قدرتهای استکباری در پی تغییر شیفت و بازسازی ساختار سلطهی خود برآمدند؛ بهگونهای که استعمار سنتی را کنار گذاشتند و استعمار نوین یا ساختاری را جایگزین کردند. هدف، جلوگیری از فرار ملتها به سوی استقلال کامل بود.اما در منظومهی فکری رهبر معظم انقلاب، استعمارستیزی، مفهومی بسیار گستردهتر دارد. ایشان بر این باورند که استعمارستیزی فقط محدود به تقابل نظامی یا سیاسی نیست، بلکه یک جریان کامل فرهنگی، تمدنی و هویتی است. استعمار، پازلی کامل از سلطه ایجاد کرده است؛ ما نیز باید آن پازل را برعکس کنیم.بنابراین، مقابله با استعمار، مستلزم بازسازی تمدنی است؛ از تولید علم، رهایی از نرمافزارهای غربی، تربیت انسان تراز انقلاب اسلامی، تا صدور ارزشهای انقلاب اسلامی. راهبرد اصلی، ساخت تمدن نوین اسلامی است. مراحلی که ایشان تبیین میکنند: از انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی، و در نهایت تمدن نوین اسلامی، همگی حلقههای زنجیرهی استعمارستیزی واقعی هستند.وقتی این زنجیره کامل شد و ما به موضع تمدنی مستقل رسیدیم، آنگاه میتوان از تعامل تمدنی سخن گفت؛ در آن مرحله است که «الاسلام یعلو و لا یعلى علیه» محقق میشود.
استعمار و مقابله با آن از منظر قرآن و اهلبیت
*حجت الاسلام و المسلمین روح الله شریعتی*نخست نکتهای مقدماتی عرض کنم. همانطور که اهل فن مستحضرند، در فرآیند دستیابی به حکم شرعی، دو مسیر اصلی پیشروی فقیه قرار دارد. یک راه آن است که فقیه مستقیماً با تکیه بر منابع اصلی شریعت یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع و الی آخر به استنباط حکم بپردازد. راه دیگر، آن است که فقیه از همین منابع، قاعدهای کلی استخراج کند و آن قاعده را در اختیار مکلف قرار دهد تا مکلف بتواند با شناخت موضوع و انطباق قاعده بر آن، به حکم شرعی دست یابد.در حوزه فقه سیاسی نیز قواعد متعددی وجود دارد که در مباحث متنوع این شاخه از فقه میتوان از آنها بهره گرفت. تفاوت این دو مسیر از این جهت است که در مسیر نخست، فقیه مستقیماً بر مبنای منابع، فتوا صادر میکند یا رفتاری از او صادر میشود که مستند به آن مبانی است؛ و در مسیر دوم، آنچه ارائه میشود قاعدهای است که خود بر پایه همان منابع استنباط شده و کار تطبیق آن با موضوعات بیرونی به مکلف واگذار میشود.در این میان، نخستین شرط برای هر دو، چه فقیه و چه مکلف، آن است که موضوع را بهخوبی بشناسند. شناخت موضوع و آثار آن شرط ابتدایی صدور حکم صحیح است؛ چرا که اگر موضوع به درستی شناخته نشود، حکم صادره نیز احتمالاً دچار خطا خواهد بود. از این جهت، نقش کارشناسان و متخصصان در شناخت دقیق موضوع برجسته است، چراکه آنان با تسلط بر ابعاد تخصصی موضوع، میتوانند در فرآیند انطباق قواعد بر موضوع، یاریگر فقیه باشند.
ما در اینجا از مباحث ارزشمند استاد گرانقدر، حجتالاسلام والمسلمین نصرتی، درباره «موضوعشناسی» بهره بردهایم. اما نکتهای که بر آن میافزایم آن است که در مواجهه با موضوعاتی چون استعمار، لازم است موضوع را بهطور عمیق و چندبعدی شکافت. استعمار، بهویژه از حیث تأثیرات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، آثار گستردهای دارد که باید مورد مداقه فقهی قرار گیرد. از جمله این آثار، میتوان به تهیسازی ملتها از هویت اصیل خود، تحقیر شخصیت آنان، از بین بردن عزت و ایجاد ذلت اشاره کرد.قاعده فقهی عزتمندی، که هم در آیات و هم در روایات مورد تأکید قرار گرفته ـ از جمله آیه شریفه «ولله العزة و لرسوله و للمؤمنین» ـ به روشنی حاکی از آن است که حفظ عزت مؤمنان و امت اسلامی یک اصل بنیادین فقهی است. اگر تحقیر ملتها از آثار استعمار باشد، میتوان با استناد به همین قاعده، آن را مورد نقد و رد فقهی قرار داد.قرآن کریم در آیهای که داستان فرعون را نقل میکند، به صراحت به فرآیند استضعاف و تحقیر ملتها اشاره میکند: «إن فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم یذبح أبناءهم...». فرعون، با استضعاف و تحقیر، زمینه تسلط بر آن قوم را فراهم کرد. استعمارگران نیز دقیقاً با چنین رویکردی، ملتها را از منظر هویتی و فرهنگی تحقیر کرده و سلطه خویش را تحکیم بخشیدهاند.
در بررسی بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، نکتهای بسیار قابل توجه یافتم. معظمله در تفسیر حدیث شریف «العلم سلطانٌ، من وجده صال به، و من لم یجده صیل علیه» از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، تأکید میکنند که کسی که فاقد علم باشد، ناگزیر است از اقتدار دیگران تبعیت کند. این همان حقیقتی است که در شعر معروف فارسی نیز بیان شده است: «توانا بود هر که دانا بود».از منظر ایشان، استعمار غرب، مبتنی بر بهرهگیری از علم صورت گرفت. البته تفکیکی که معظمله قائلاند میان «علم پاک» و «علم ناپاک» بسیار مهم است. علم پاک، همان است که در تمدن اسلامی و در خدمت حقیقت بوده و موجب تعالی انسانها میشود. اما علم ناپاک، ابزاری برای سلطهگری و چپاول ملتهاست. غرب، با تکیه بر همین علم ناپاک و عقلانیت ابزاری، توانست ملتها را استعمار کرده، ثروتهایشان را به یغما ببرد و فرهنگ مصرفگرایی را به آنان تحمیل کند.از این منظر، بیداری اسلامی و تأکید بر علم و بصیرت، نهتنها از جایگاه فکری، که از جایگاه فقهی نیز واجد اهمیت است. تهی کردن ملتها از هویت، تحقیر انسانها و برپایی حکام دستنشانده، همه از شگردهای استعمار است که از منظر فقهی قابل نقد است.در نامه تاریخی امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالک اشتر، آمده است که مردم یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش با تو یکساناند. در حالی که استعمارگران، نهتنها به مردم حرمت نگذاشتند، بلکه حکامی نالایق را بر آنان مسلط کردند تا زمینه سلطه بیشتر فراهم شود.
یکی دیگر از محورهای مهم در نقد فقهی استعمار، ظلمی است که بر ملتها روا داشتهاند. از سلب حیات نخبگان و عالمان گرفته، تا غارت منابع و ثروتهای اقتصادی، همگی از مصادیق ظلماند. آیات متعدد قرآن کریم از جمله «لا تَظْلِمون و لا تُظْلَمون» و نیز فرمایشات امیرالمؤمنین درباره وجوب مقابله با ظالم، گواهی روشن بر لزوم ستیز با استعمار است.آیه شریفه «و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین...» نیز به روشنی مؤمنان را به قیام علیه ظلم و نجات مستضعفان فرا میخواند. از همین رو، مفاهیمی چون غیرت اسلامی، حمایت از مظلوم، استغاثه مظلوم، استقلال مسلمانان، همگی از عناصر کلیدی فقه مقاومت در برابر استعمارند.استعمار به دو گونه ظاهر شده است: استعمار کهن، که با ابزار جنگ و قهر مسلط میشد؛ و استعمار نو، که با ابزارهای نرمافزاری چون سلطه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، ملتها را تحت سیطره درمیآورد. در مقابل هر دو، قواعد فقهی متعددی قابلیت استناد دارند.از جمله این قواعد، قاعده «نفی سبیل» است که از سوره نساء آیه 141 گرفته شده است: «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً». این قاعده، در سطح فردی، اجتماعی و بینالمللی قابلیت تطبیق دارد. حتی فقها در نکاح زن مسلمان با کافر نیز به همین قاعده استناد کردهاند. در ابعاد اجتماعی و بینالمللی نیز، چنانچه سلطه غیرمسلمان بر مسلمان تحقق یابد، این قاعده مانع میشود.
نمونه تاریخی آن در عصر عثمانی است، جایی که انگلیسها در عراق فردی غیرمسلمان را بر مسلمانان مسلط کردند و علمای شیعه، با استناد به همین قاعده، اعتراض کرده و خواستار اصلاح شدند. همچنین سلطه سازمانهای بینالمللی بر حوزه اقتصاد و فرهنگ کشورها، از منظر همین قاعده فقهی محل اشکال است.قاعده «علو اسلام» نیز مورد توجه است: «الاسلام یعلو و لا یعلى علیه». این قاعده به معنای آن است که اسلام باید در جایگاه برتری قرار گیرد، چراکه دین الهی است و خدای متعال مالک مطلق هستی است. بنابراین، هیچ نظام اقتصادی یا سیاسیای و ... نباید بر آن سلطه یابد.قاعده حفظ عزت مسلمانان نیز از قواعد محوری است. در روایات آمده است که خدای متعال، مؤمن را در همه امور خود صاحب اختیار قرار داده، جز در اینکه خود را به ذلت بیندازد. اگر فرد مؤمن حق ندارد شخصیت خود را به ذلت بکشاند، به طریق اولی، یک ملت اسلامی نیز نباید عزت خود را از دست بدهد. بنابراین، همه اقشار ـ چه مردم، چه مسئولان ـ موظفاند برای حفظ عزت اسلام تلاش کنند.
تقابل علمای اسلام با استعمار؛ از سدههای نخست تا عصر مدرن
*حجت الاسلام و المسلمین ذبیح الله نعیمیان*استعمار، پدیدهای است با سابقهای طولانی در تاریخ بشریت، و یکی از برجستهترین نمادهای آن را میتوان در جنگهای صلیبی مشاهده کرد؛ جنگهایی که طی حدود دویست سال، هشت لشکرکشی بزرگ از سوی غرب مسیحی علیه جهان اسلام صورت گرفت و با فراز و نشیبهای گوناگونی همراه بود. در این میان، علمای جهان اسلام، اعم از شیعه و سنی، نقشآفرینانی جدی در صحنهی تقابل با استعمار بودهاند.در پرداختن به اینمسئلهی تمدنی و فقهی، هرچند اقتضائات برخی مباحث ایجاب میکند به نقش علمای شیعه تمرکز بیشتری داشته باشیم، اما نباید از برجستهسازی مواضع و اقدامات علمای اهل سنت نیز غافل شد؛ چنانکه در همین ماههای اخیر، صدور بیانیه فقهی اتحادیه علمای جهان اسلام در ۱۶ محور، جلوهای تمامعیار از تقابل فکری و فقهی علمای اهل سنت با استعمار بود؛ هرچند دارالافتای مصر در پاسخ، بیآنکه نامی از آن ببرد، موضعی تقابلی اتخاذ کرد.از نظر تاریخی، اگر به ریشهها و زمینههای پیدایش استعمار بنگریم، درمییابیم که این پدیده، نه صرفاً نظامی، بلکه در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز گسترش یافته است. علمای اسلام، با درک این واقعیت، در تمام این عرصهها به مقابله با سلطه پرداختند. نمونهی برجستهی این تقابل را میتوان در دوران حکومت عثمانی مشاهده کرد که درگیری مستقیمتری با استعمار غربی داشت و حتی بخشهایی از اروپا و آفریقا تحت سیطرهاش بود. اما نهایتاً، با فشارهای سیاسی و نظامی استعمار، این امپراتوری تجزیه شد و شکستهای متعددی را طی دویست سال متحمل گردید.
در حیطهی علمای شیعه، نیز میتوان چهار عرصهی عمدهی مقابله را مشاهده کرد، بهویژه در مواجهه با تهاجم روسیه به ایران که منجر به صدور فتاوای جهادی و نگارش رسالههای جهادیه از سوی علمای بزرگ شد. این رویارویی، حتی تا مرز درخواست فتوای جهاد بدون وجود امام معصوم یا مجتهد جامعالشرایط نیز پیش رفت؛ چنانکه مرحوم میرزای قمی تصریح کرد که در این موقعیت، دیگر آن شرایط لازم نیست.در فضای بینالمللی اسلام نیز، علمای نجف در برابر حملهی ایتالیا به لیبی در ۱۹۱۱ و تهاجم روسها به شمال ایران در ۱۹۱۲، واکنش جدی نشان دادند و دولت عثمانی از این موضعگیریها استقبال کرد. مصر نیز پیش از این، حدود 220 سال قبل، مورد تهاجم استعمار قرار گرفته بود. به طور کلی، گسترهی جغرافیایی استعمار از اندونزی در شرق تا شاخ آفریقا و حتی اروپا در غرب کشیده شده است.در این مسیر، مقابله با سلطهی نظامی تنها یک بخش ماجراست. علما با سلطهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز بهطور فعال مقابله کردهاند. در عرصهی سلطهی سیاسی، دفاع از استقلال سیاسی و امنیتی کشورها از رسالتهای برجستهی آنان بود. در دورهی مشروطه و حتی پیش از آن، درگیریهای علما در دو جنگ بزرگ ایران و روس، نمونههایی بارز از این تلاشها بود. علمای بزرگ مانند مرحوم میرزای قمی، ملا احمد نراقی، میرمحمد حسین سلطان العلما، ملا علیاکبر اصفهانی، و آقا سید علی طباطبایی احکام متعدد جهادیه صادر کردند و رسالههایی پرمحتوا در این زمینه نگاشتند.
حتی در مواردی که حکومتها در معرض خطر از دست دادن کیان ملی قرار میگرفتند، علما با اعزام نمایندگان به عتبات، خواهان اقدام عملی برای بازپسگیری مناطق اشغالی میشدند. مشارکت علما تنها محدود به ایران نبود؛ در لیبی، عمر مختار با وجود گرایشات صوفیانه، به میدان مقابله با استعمار آمد و حتی در سطح ادارهی امور مناطق آزادشده نیز نقش ایفا کرد.در شبهقاره نیز علمای شیعه و سنی در برابر استعمار انگلیس نقش ایفا کردند. استعمار بریتانیا در هند نهتنها با سلطه نظامی، بلکه از طریق ساختارهای فرهنگی و نخبگانی، تهاجم گستردهای را سامان داد. حفظ حاکمیت و ساختار سیاسی موجود، گاهی در تقابل با تفکرات اصلاحطلبانه یا انقلابی برخی روشنفکران قرار میگرفت. بهعنوان مثال، سید جمالالدین اسدآبادی تلاش کرد تا علمای نجف را علیه استبداد ناصرالدین شاه بسیج کند؛ اما علمایی چون میرزای شیرازی با درک لایههای پنهان استعمار و پیامدهای احتمالی تغییرات سیاسی از بالا، حاضر به پذیرش پیشنهاد برکناری شاه و جایگزینی او نشدند.
در دوره ناصرالدین شاه، با وجود ضعفها، حساسیتهایی نسبت به نفوذ فرهنگی غرب نیز دیده میشود. وی در بازدید از دارالفنون، زمانی که متوجه شد بحثهای دانشجویان به زبان فرانسه حول مقابله با حاکمیت و حمایت از بیگانگان میگردد، در اقدامی از تکرار چنین جلساتی جلوگیری کرد.اما نفوذ فرهنگی استعمار تنها محدود به زبان یا آموزش نبود؛ فراماسونری، بهعنوان یکی از ابزارهای قدرتمند نفوذ، در این دوران نقشی محوری ایفا کرد. فراماسونها با مدیریت نخبگان سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جوامع اسلامی، عملاً دست استعمار را در ادارهی جوامع اسلامی درازتر کردند. از جمله، نخستین وزیر امور خارجهی ایران در دورهی فتحعلیشاه، (ایلچی) که سفری به روسیه داشت، به عضویت فراماسونری درآمد و از کمپانی هند شرقی وجه نقد دریافت میکرد.در مشروطه نیز، اسناد روشنی از ارتباط برخی رجال سیاسی با سفارتخانههای غربی، بهویژه انگلیس و فرانسه وجود دارد. در منزل داماد ناصرالدین شاه، اسناد فراماسونری به سفارت انگلیس ارسال میشد. بهوضوح میتوان دریافت که نقش علمای شیعه و سنی در مقابله با استعمار، تنها محدود به صدور فتاوای جهاد نظامی نبود، بلکه آنان در حفظ استقلال سیاسی، مقابله با قراردادهای استعماری، مقابله با نفوذ نخبگان وابسته و حفاظت از هویت فرهنگی و تمدنی جهان اسلام نقشآفرینی جدی و اثرگذار داشتهاند؛ نقشی که امروزه نیز در مقابله با پروژههای نوین استعماری باید مورد بازخوانی و بهرهبرداری قرار گیرد.