انتشار متن کامل نشست تبیینی تحلیلی همایش « ما و غرب»
«ما و غرب در آراء و اندیشه حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مدظلهالعالی»
جناب آقای دکتر محمد اسحاقی
مقدمه و طرح بحث
بسم الله الرحمن الرحیم. در ایامی که در آن قرار داریم هم در سطح ملی و هم در سطح منطقهای، اتفاقات بزرگی درحال رقم خوردن است. آنچه را که ما در سطح کشورهای اسلامی، کشورهای آمریکای لاتین و کشورهای آفریقایی نگاه میکنیم، همه آنها تحت تأثیر نوع عمل، سیاستها و برنامههایی است که بهنحوی کشورهای غربی با سردمداری آمریکا درحال طراحی و اجرا میباشد. اگر ما در گذشته نسبت به ماهیت تمدن غرب سؤالات و ابهاماتی داشتیم، اگر شبههای وجود داشت، هرچند انقلاب اسلامی بهخوبی و رهبران انقلاب اسلامی پیش از انقلاب اسلامی هشدارهای لازم را نسبت به اهداف استکباری و سلطهگری تمدن غرب و کشورهای غربی بهویژه آمریکا میدادند و بعد از انقلاب اسلامی این شدت پیدا کرد، امروزه دیگر برای همه وجدانهای بیدار و آزاد در شرق و غرب عالم، روشن شده است. جنایتهایی که روزانه در غزه صورت میگیرد، یک سابقه بیش از هفتاد ساله دارد و از قبل از جنگ جهانی اول تا بهحال که شما بعد از طوفانالاقصی و پانزده مهرماه شاهد آن هستید، گوشهای از واقعیتهای جنایتهای ضدبشری و ضد حقوق بشری بوده که کشورهای غربی در سالهای مختلف داشتند. در سنوات مختلف و سدههایی که ما مواجهایم کشورهای کوچک و بزرگ غربی نسبت به استعمارگری، اشغالگری، پاکسازی قومی و جنایتهای ضدبومیان حقوق بشری را شاهدیم، بهگونهایکه میتوان یک فصل مشترکی بین همه کشورهای غربی کشف کرد و آن به ذات فرهنگ و تمدن غربی برمیگردد. پیش از رنسانس و پیشرفتهای علمی در غرب این موضوع وجود داشت و بعد از آن هم به مدد بهرهگیری از علم و تبدیل نمودن علم و پیشرفتهای علمی و فناوری بهعنوان یک سلاح، نه برای پیشرفت، رفاه بشر و انسانها که علم رسالت آن است، بلکه با سوءاستفاده از آن و با بهکارگیری انواع جنایتهایی که از طریق قدرت علمی بهدست آوردند و آپارتاید علمی که بر کشورها و ملتهای دیگر حاکم کردند، بهدنبال تثبیت موقعیت و گسترش سلطهگری خودشان و بهنحوی ترویج فساد و جنایت بوده است. همان چیزی که آیههای شریف قرآن در هنگامیکه خداوند تبارک و تعالی فرمود: (انی جاعل فی الارض خلیفه) ملائکه گفتند (اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء) یعنی ماهیت انسان را در این دو چیز میدیدند که سفک دماء، گسترش اخلاق و عقیده. آن چیزی که ما امروزه بیش از گذشته شاهد هستیم، همینهاست. ولی تمدن غربی در کشورهای غربی، به کمک رسانهها و همچنین پیشرفتهای علمی و فناوریهای نوظهور توانستند آن ذات شریر و پلید غرب را بپوشانند و آن را ابزاری برای گسترش سلطهگری و حاکمیت خودشان بر انسانها و جوامع انسانی پیش ببرند و درحال حاضر هم مواجه هستیم. بنابراین بیش از گذشته این جنایتهای حقوق بشری و ضدبشری کشورهای غربی به سردمداری آمریکا با ابزار صهیونیسم موجب شده که ملتهای بیدار و آزاد جهان نسبت به واقعیتهایی که انقلاب اسلامی از سالها و دهههای گذشته نسبت به آنها اعلام میکرد، هشدار میداد و حضرت امام (ره) آمریکا را بهعنوان شیطان بزرگ معرفی میکردند، آگاه شوند.
رهبر معظم انقلاب روزانه و در ایام مختلف شواهد واقعیتهای تمدن غرب و آن سیاستهایی که سیاستمداران غربی با سوءاستفاده از مجامع حقوق بشری برای پیشرفت اهداف خودشان انجام میدهند را تبیین کردند و امروزه در کانون توجهات جهانی، با وجود جنایتهای فجیعی که روزانه بر علیه مردم فلسطین، غزه و لبنان صورت میگیرد، این واقعیت بیش از گذشته روشن شده است. درعینحال این جنایتها، سلطهگریها و اشغالگریها را فقط در همین منطقه مشاهده نمیکنید و شما در مناطق دیگر هم میتوانید این مسائل را ببینید. بههمین خاطر، لازم بود که نسبت به تبیین علمی و شناخت ماهیت تمدن غرب و ریشههای آن، مبانی فکری تمدن غربی که خروجی آن این جنایتهایی است که ما روزانه شاهدیم و ملتها با جان و دل و پوست و خونشان آن را حس میکنند، میخواهیم ببینیم این چه ماهیت و واقعیتی است که خروجی آن به این ترتیب میشود. درصورتیکه اگر انسان با علم و فناوری، با تدبیر و سختکوشی بخواهد برای زندگی بهتر تلاش نماید، حتماً مورد توجه و تأکید است، ولی چرا و چگونه میشود که این همه امکانات و ظرفیتهای خدادادی بشر برای خدمت به بشریت بر ضد بشریت بهکار گرفته میشود. شناخت این موضوع از نگاه علمی و در چارچوب آراء و اندیشههای انقلاب اسلامی، حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب، یک امر لازم و ضروری بود که بتوانیم با تجمیع نظرات، جلب مشارکت نخبگان و صاحبنظران در سطح ملی، منطقه، کشورهای اسلامی و همچنین کشورهای جهان و دانشگاهها و مراکز علمی دنیا، بتوانیم به یک پویش بشری و جهانی برای شناختن ماهیت غرب، احضار و تنذیر دادن نسبت به آنچه را که تهدیدهای جدیتری بیش از الان درحال انجام است، لازم بود که ما در قالب نگاه علمی و تخصصی با جلب نظر صاحبنظران، دانشگاهها، مراکز علمی و پژوهشی بتوانیم این کار بزرگ را برای تبیین که خدمت به بشریت میباشد و نجات انسانها و جوامع انسانی و کشورها از این سلطهگری که هم دین و هم دنیای آنها را از بین میبرد و همه آنها را میخواهد به بردگی بکشد، میتوانیم این خدمت بزرگ را با شروع یک کار علمی و آنچه را که انقلاب اسلامی رسالت خودش بیان کرده، شاهد باشیم.
این همایش در دوازده محور با زیرمحورها توسط مسئولان محترم همایش، جناب دکتر نجفی بهعنوان رئیس شورای علمی همایش، جناب دکتر حقانی بهعنوان دبیر علمی همایش نسبت به تبیین مواردی که در این همایش بهدنبال آن هستیم، بیان خواهیم کرد.
ما ضمن رونمایی از پوستر همایش با مشارکت اساتید محترم و تبیین محورهای آن، سعی کردیم چند موضوع محوری را در این نشست علمی هم بپردازیم که با حضور استادان محترم جناب آقای دکتر لاریجانی و جناب آقای دکتر ایزدی همین محورهایی را که امروز میخواهیم فقط اعلام برگزاری همایش در سال آینده را داشته باشیم و همچنین تبیین آن با توجه به اوضاع و احوالی که قرار داریم. این ایام در سطح کشور به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی شناخته شده است. دیروز در کل ایران شما مشاهده کردید این خروشی که نسل نوجوان ما و نسلهای گذشته و آینده درهمتنیده در راهپیماییها در کل کشور حضور داشتند، برای نشان دادن واقعیتهای میدان بود. انشاءالله بتوانیم بهره ببریم.
از دکتر حقانی درخواست میکنیم به محورهای این همایش بپردازند و به نوع نگاهی که در این همایش به غرب در چارچوب آراء و اندیشههای رهبری معظم انقلاب دارند، تبیین بفرمایند.
دکتر موسی حقانی:
بسم الله الرحمن الرحیم. امروز با دو اتفاق بسیار مهم در تاریخ معاصر ما تقارن دارد. نخست، سالروز قمری فتوای یا حکم تحریم تنباکو که دیروز بود و روز ملی مبارزه با استکبار (13 آبان) که دیروز پشت سر گذاشتیم. این تقارن بهنظرم خیلی بامعناست و انشاءالله موجب شود، ما ضمن اینکه یک نگاه عمیق تاریخی به تحولات دویستساله اخیر و راهبردهایی که غرب علیه ایران و این منطقه و منطقه اسلامی داشته، درنظر بگیریم و اینکه تداوم را هم ببینیم. تداومی که از قبل از نهضت تحریم شروع میشود و تا به امروز ادامه دارد و انشاءالله تا شکست نهایی استکبار و پیروزی جبهه مقاومت تداوم داشته باشد. این همایش با توجه به تأکیداتی که مقام معظم رهبری درخصوص تاریخ و آشنایی نسل جوان با تاریخ دویستساله اخیر کشورمان و این منطقه دارند، برنامهریزی و طراحی شده، با توجه به اینکه بزرگترین ماجرا و اتفاقی که در این دویستساله اخیر رخ داده، رویارویی ما با غرب و استکبار است که در اشکال مختلف بروز و ظهور داشته و تلاش داشته بر این منطقه و بر کشور ما مسلط شود. ما هرچند کشورمان مستقیم مستعمره نشد و بهعبارتی ما هیچوقت تحت تسلط مستقیم استعمار درنیامدیم، اما شاید شرایطی سختتر از یک کشور مستعمره به کشور ما تحمیل گردید. همین که ما بهصورت مستقیم تحت استعمار نیامدیم، شاید برای برخی این توهم ایجاد کرده باشد که چرا ما باید اساساً به استعمار بپردازیم. با اینکه کشور ما هیچوقت مستعمره نشده بود. این غفلت تاریخی متأسفانه در بخشهای مختلف دیده میشود و ما میتوانیم با یک مرور سطحی تاریخی هم به این نتیجه برسیم که هرچند ما به جهت توانمندیهایی که داشتیم، هم از جهت تمدنی و هم از جهت مقاومتی که براساس منابع و منابع دینی خودمان در مقابل تهاجم استکبار و استعمار داشتیم، مستعمره نشدیم، اما آنها شرایطی را بر کشور ما بهعنوان مهمترین کشور در این منطقه که یک سابقه تمدنی چندهزار ساله دارد، خودش سازنده این منطقه است و این ادعا را دارد که بسیاری از مؤلفههای فرهنگی در این منطقه، براساس همان سابقه تاریخی و تمدنی که ما ایرانیها داشتیم و داریم شکل گرفته است. این رویارویی که غرب با ما داشت، شرایطی را بهمراتب بدتر از شرایط یک کشور مستعمره بر ما تحمیل نمود و اگر فقط عناوین راهبردهای آنها را بخواهیم ذکر کنیم، از ابتدا غرب تلاش داشت که کشور بزرگی بهنام ایران را تجزیه کند. یکی از راهبردهای جدی آنها در این دویستساله اخیر بود. امروز هم زمزمههای شومی را ما از آنها در همین زمینه میشنویم. همچنین تضعیف ایران، جزو راهبردهای آنها بود که طی دویستسال اخیر این رفتار را با کشور ما داشتند. ممانعت از پیشرفت کشور ایران، راهبرد بعدی آنها بود. حتی تلاش برای نابودی ایران هم در راهبردها و برنامههای آنها گنجانده شده بود که خوشبختانه همان ظرفیت تمدنی و مقاومتی که در کشور ما و در ملت ایران وجود داشت، این توطئهها را ناکام گذاشت، بهطور خاص راهبرد پایانی که نابودی ایران بود. نگاه مقام معظم رهبری به تاریخ، یک ویژگی اساسی دارد و آن اینکه ایشان تاریخ را یک علم راهبردی میدانند و این موضوع را در بیانیه گام دوم ایشان اشاره کردند و تفاوت این نگاه با نگاه برخی افراد دیگر، بهویژه سیاسیون کاملاً مشهود و آشکار است. سیاسیون وقتی به تاریخ نگاه میکنند و اگر به تاریخ نگاه کنند که معمولاً توجهی به تاریخ ندارند، معتقدند که بالاخره یک حوادثی در گذشته رخ داده، ما نباید در گذشته توقف کنیم و میگویند گذشت آنچه گذشت (مضی ما مضی) و از این منظر، تاریخ یک رویدادهایی است که رخ داده و امروز هم ما نباید خودمان را معطل تاریخ و درگیر اتفاقاتی که در تاریخ رخ داده بکنیم، اما آن نگاه راهبردی، طور دیگری به تاریخ نگاه میکند و از جهت تعریف راهبرد ما باید توجه داشته باشیم که راهبرد بهمعنی اشراف بر میدان و محیطی است که ما در آن نقشآفرینی میکنیم. وقتی تاریخ این نقش را برای ما ایفا کند که ما نسبت به آنچه که در این دویست سال اخیر در این منطقه رخ داده اشراف پیدا کنیم، بنابراین تاریخ مرور رویدادهای گذشته نیست، اتفاقاً تداوم آن رویدادها را در امروز و نقش آن رویدادها را در امروز مورد واکاوی و بررسی قرار میدهد. بههمین دلیل است که شما در فرمایشات مقام معظم رهبری حتی ملاقاتی که با دانشآموزان در دو روز پیش داشتند، باز تأکید بر مطالعه تاریخ داشتند. مشاهده میکنید که بهشدت تأکید بر این دارند که جوانان تاریخ را بخوانند و باز تأکید میکنند که تاریخ دویستساله اخیر ما نوشته شود، چون اگر ما این کار را نکنیم، دیگران برای ما تاریخ مینویسند. این موضوع نشان میدهد که تاریخ یک علمی است که ما را نسبت به تحولاتی که در گذشته رخ داده آگاه میکند، ما را با ظرفیتهای خودمان آشنا مینماید که این مهمترین ویژگی تاریخ میباشد و به ما راه نشان میدهد که در مسیری که داریم طی میکنیم، هم نقاط ضعف خودمان و هم نقاط قوت خودمان را بشناسیم. متقابلاً نقاط ضعف و قوت دشمن را هم بشناسیم. علاوهبر دشمنشناسی، خودشناسی هم از تاریخ بهعنوان یک علم راهبردی بهدست میآید.
با همین رویکرد و براساس جلساتی که شورای علمی همایش داشت، محورهای دوازدهگانهای تعریف شد. ما اینجا فقط به رویدادها اکتفا نکردیم. هم بحث چیستی و ماهیت غرب مدنظرمان بود، هم بحث رویدادها و هم بحث ساختارها و نهادها و تکاپویی که در اشکال مختلف غرب سلطهگر بر علیه ملتهای منطقه، ملتهای جهان و کشور ما داشته است، لحاظ شد. چیستی تمدن غرب و بایستههای شناخت آن به ما کمک میکند که ماهیت غرب را بهویژه بعد از تحولاتی که بعد از رنسانس رخ داده، آشنا شویم. جامعه ایرانی نیاز دارد عمیقاً با چیستی تمدن غرب آشنایی پیدا کند. متأسفانه عدم آشنایی و رواج تفکرات غربگرایانه در جامعه ما، بهویژه در محافل علمی، آسیبهای جدی به ما وارد میکند، بهویژه در حوزه کادرسازی و تربیت نیرو که میبایست در این حوزه ما یک تأمل جدی داشته باشیم.
ماهیت استعماری غرب و سیر تطور تاریخی آن است. برخی برای غرب ماهیت استعماری قائل نیستند و فقط از جنبههای علمی و فناوری به غرب نگاه میکنند، درحالیکه غرب ماهیتاً سلطهطلب و استعمارگر است. استعمارگر هم بهمعنی تسلط بر جهان میباشد.
راهبردها، راهکارها، روشها و عوامل غرب در سلطه بر جهان است که بسیار اهمیت دارد که هم ما با راهبردهای آنها آشنا شویم و هم با راهکارها و روشهایی که دارند. شاید این بخش روشها و راهکارها امروز واقعاً در جامعه ما و در جوامعی که از استعمار آسیب دیدند، بسیار ضروری باشد. کشورهایی که پیشینه استعماری دارند و مناطق تحت استعمار هم جزو محورهای ماست. اینگونه نیست که اگر در گوشهای از منطقه اتفاقی افتاد، ما از آن مصون باشیم. کمااینکه در پیچ نخست تاریخی که در ابتدای دوره قاجار این منطقه و کشور ما از سر گذراند، متأسفانه برخی در داخل کشور گمان کردند، اتفاقاتی که در هندوستان رخ میدهد، ربطی به ایران ندارد. درحالیکه کاملاً به ایران و به این منطقه مربوط میشد و نقشی که عوامل نفوذی در آن مقطع ایفا کردند و ما را از تکاپوهای استعمار در همسایگی خودمان غافل نمودند، خسارتهای جدی به کشور ما وارد نمود.
در محورها، ما انقلابهای ضداستعماری در جهان را هم مدنظر داریم که به آنها بپردازیم، از این حیث که درست است استعمار غرب در این منطقه و در جهان فعال بوده و فعال هست و مدام هم دارد از ظرفیتهای خودش برای سرکوب نهضتها و انقلابها استفاده میکند. اما اینگونه نیست که او فعال ما یشاء باشد و مردم در جهان بهویژه در این منطقه در مقابل آنها ایستادگی نکرده باشند. البته اوج این ایستادگیها در کشور ماست که نهضتها و انقلابهای ضداستعماری و تکاپوهای ضداستعماری گستردهای را تجربه کرده، بهطور خاص انقلاب اسلامی که درحال حاضر در یک رویارویی تمدنی، این سلطهطلبی را به چالش کشانده است.
ظرفیتهای تمدنی ایران در مواجهه با استعمار و سلطه غرب. این مواجهه، مواجهه تمدنی است و یک درگیری صرفاً سیاسی یا نظامی نیست. ما طرح و برنامه برای آینده جهان داریم و این براساس آن ظرفیتهای تمدنی میباشد که ملتهای اسلامی، بهویژه ملت ایران از آن برخوردارند و دکترین مقاومت و نهضتهای دینی ضدسلطه و استعماری در ایران که این یکی از محورهای بسیار مهمی است که به آن خواهیم پرداخت. از این حیث که برخی گمان نکنند که ما دچار توهم توطئه شدیم و یا این محورها را براساس تئوری توطئه چیدیم. ما قائل به تئوری توطئه نیستیم، قائل به این نیستیم که جریان استکباری هر کاری که اراده بکند میتواند به انجام برساند. این اراده ملتهاست که در مقابل آنها بهعنوان سد بزرگی تاکنون ایستاده و انشاءالله توطئههای آنها را بهشکل کامل نابود خواهد کرد.
شخصیتهای ضدسلطه و ضداستعماری هم در ایران بسیار مهم هستند. متأسفانه جامعه ما کمتر با این شخصیتهای گرانقدر آشناست. البته برخی چهرهها در کشور ما مطرح شدند و مطرح شدن آنها بسیار خوب است، ولی چهرههای ضداستعماری در ایران محدود به این چند چهره شاخصی که معمولاً در مناسبتهای مختلف از آنها یاد میگردد نمیشوند. ما شخصیتهای بزرگی را در مبارزات ضداستعماریمان داریم، چه از علما و چه از سایر طبقهها که در مقابل استعمار ایستادند و توطئههای استعمار را خنثی نمودند. آشنایی نسل جوان با اینها بسیار میتواند مؤثر باشد.
انقلاب اسلامی، مبانی و راهبردهای استعمارزدایی و الگوی مقابله با نظام سلطه، این هم یکی از محورهای بسیار مهم است. انقلاب اسلامی یکی از قلههای شاخص در مبارزات ضداستعماری مردم ایران، مردم منطقه و مردم جهان میباشد که میبایستی هم راهبردهایی که در مسیر استعمارزدایی در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی دنبال میکنیم تبیین شود و هم یک الگویی برای مقابله با نظام سلطه بتوانیم از این تکاپو و تلاشی که در چهل و پنج سال اخیر داشتیم، انشاءالله ارائه کنیم.
یکی از محورهایی که داشتیم، ماهیت سلطهگری و استعماری رژیم صهیونیستی اسرائیل است که این منطقه بیش از صد سال درگیر توطئههای صهیونیستها میباشد و بسیاری از اتفاقاتی که در این منطقه تاکنون رخ داده، تحت تأثیر همین اتفاق است. این رژیم، رژیمی نیست که به فلسطین فعلی اکتفا کند، خودشان هم اعلام کردند و بحثشان تسلط بر جهان میباشد. حتی نیل تا فرات هم مدنظر آنها نیست و تبیین این ماهیت سلطهگری که در منطقه تلاش دارد سلطه خودش را گسترش دهد، بسیار ضروری است. متأسفانه ما امروز شاهد پیمانهایی هستیم که با برخی کشورهای منطقه منعقد شده است و اینها هم نتیجه غفلت میباشد و هم نتیجه خیانتی است که سران مرتجع کشورهای منطقه دارند مرتکب میشوند و براساس طرحها و برنامههایی که دارند، اساساً رژیم صهیونیستی بر اقتصاد این منطقه و از طریق این منطقه بر اقتصاد جهان مسلط خواهد شد که خوشبختانه طوفانالاقصی و اتفاقاتی که در سیزده ماه گذشته رخ داده، این تکاپو را ناکام گذاشته و انشاءالله با پیروزی جبهه مقاومت، این فتنه صهیونیستی هم سرکوب خواهد شد.
ماهیت سلطهگری و استعماری آمریکا بهعنوان میراثدار استعمار؛ استعمار با پرتغال، اسپانیا، هلند و برخی دیگر از کشورها و انگلستان آغاز شد، اما درنهایت این آمریکا بود که میراثدار استعمار گردید و همان تکاپوهای استعماری را در اشکال مختلف و اشکال جدید استعمار آمریکا دنبال میکند و ما انشاءالله در این دوازده محور، تلاش داریم یک شمایی از هم تکاپوهای استعماری و ضدبشری و ضدمردمی کشورهای استعمارگر را که در رأس آنها درحال حاضر کشور آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارند را به مخاطب ایرانی خودمان منتقل کنیم. البته با کمک نهادهای علمی و مراکز دانشگاهی این اتفاق رخ خواهد داد. این کاری نیست که بشود از یک جمع ده یا پانزده نفره و یک جمع محدود توقع داشت، بلکه این یک جریان است و باید تبدیل به یک جریان فرهنگی شود که ما براساس آن بتوانیم هم ماهیت سلطهگری آنها را روشن کنیم و هم ظرفیتهای خودمان را در این تقابل دویستسالهای که با آنها داشتیم هم مرور نمائیم و هم براساس آنها بتوانیم در گامهایی که برای تداوم این مبارزه برخواهیم داشت، با قدرت، قوت و با بینش بیشتری حرکت خودمان را ادامه دهیم.
دکتر اسحاقی: تشکر از دکتر موسی حقانی. فقط به یک عبارت اشاره میکنم که آقای دکتر به بحث اهمیت تاریخ اشاره کردند. میگویند تاریخ اگر نگاهی به وقایع معاصر کنیم، بههمان میزان که وقایع معاصر برای معاصرین روشن است و ابهام ندارد، بههمان میزان برای آیندگان وقایع دچار ابهام، تاریکی و اجمال میباشد و اگر برای معرفی وقایع گذشته تلاش شود، چراغ راهی برای آینده است. ملتی که گذشته خودش را نشناسد، سرنوشت آینده او هم تکرار میشود و بهنحوی دوباره مشکلات خواهد شد.
میخواهم این نکته را اضافه کنم که وقایع معاصر هم به یاری رسانهها و جنگهای شناختی، امکان تغییر و روایت دوگانه کردن هم وجود دارد. یعنی شما ایمن نیستید از اینکه حتی وقایع امروز که شما با تجربه زیستی آن را درک میکنید، همچنان که هست معرفی شود. بنابراین جنگ روایتها، حتی نه برای گذشته، بلکه برای وقایع حال هم صورت میگیرد. قدرتهای بزرگ با بهرهگیری از رسانهها توانستند روایتهای دلخواه خودشان را مطرح کنند. بنابراین نیاز به این است همچنان که ما گذشته تاریخی را واقعبینانه و بهدور از هرگونه تعصب آن را بشناسیم و بشناسانیم، نسبت به روایت صحیح از وقایع موجود هم باید تلاش کنیم و این یک رسالتی برای کسانی است که در این مسیر تلاش مینمایند.
همایش ما و غرب، چند بخش عمده دارد: نخست به بحث سابقه تاریخی استعمار در ایران و کشورهای همسایه که نشان داده شود که غرب چه فجایعی بر کشورهای مختلف ازجمله کشور ما داشته است. ظرفیتی که در ملت رشید ایران بوده است. علمای مسلمان در مقابله با آنها و شناخت این نهضتهای ضداستعماری خیلی به داشتههای این ملت کمک میکند که چطور توانسته روی پای خودش بایستد و یک انقلاب بزرگی را در مقابل تمام ظرفیتها و قدرتهای غربی رقم بزند و درنهایت انقلاب اسلامی وقتی شکل میگیرد، به تمامه برای بیداری مسلمانها و ملتها و مقابله با روشها، راهبردها و برنامههای استکبار جهانی برای سلطه بر همه انسانها، نه یک بخشی از کشورهای قارهها، بلکه بر همه کشورهاست و آن هم نه فقط یک سلطه سیاسی، بلکه سلطه فرهنگی و حقوقی هم باید باشد. شما نمیتوانید بهجز آنچه که آنها مشروع میپندارند، برای خودتان نظام حقوقی، فرهنگی، خانوادگی، فکری و دینی داشته باشید، همه اینها محکوم است و مورد تعقیب قرار میگیرد و به فجیعترین شکل با آن مقابله میشود. هم با ترور شخصیتها و جنگها و هم با ترور افکار و اندیشهها. آن چیزی است که ما به قول رهبر معظم انقلاب، با ذات شریر غرب، با جان و دل خودمان و ملتها دارند آن را احساس میکنند، ولی وقتی که تبلیغات و روایتهای دوگانه بیاید که راست و دروغ را با هم مخلوط نمایند و با مهندسی فکر و با مدیریت افکار و مرزها، با طراحیهایی که در اتاقهای فکر انجام میدهند، خیلی سخت است که شما بتوانید یک واقعیتی را برای دیگران بیان کنید و دشمنی دشمنان را بتوانید روشن نمایید، در جایی که احساس میکنند به شما دارند خدمت مینمایند.
دکتر محمدجواد لاریجانی:
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث آقای حقانی بسیار ارزشمند بود. صورت مسأله که ما بحث استعمار را بر تاریخچه رفتار غرب بررسی کنیم، بحث بسیار جدی است. انصافاً یکی از مورخان بزرگ معاصر ما دکتر نجفی هستند و من آثار ایشان را با علاقه میخوانم. دو چیز خیلی مهم یاد گرفتم: نخست نقش صفویه در حفظ ایران. این یک چیزی بود که پیش از انقلاب نسل ما با یک حمله وسیع خاصی چه از سوی روشنفکران مسلمان و غیره با صفویه داشتند، و دیگری استعمار نقابدار در ایران، پشت پرده خیلی از حوادث بود، چیزهایی که در آثار ایشان موجود است.
بحث بنده راجعبه شناخت تمدن غربی است و من میخواهم از مسائلی که امروز با آن جوانهای ما روبهرو هستند شروع کنم، بعد آن را مقداری با ریشههای عمیقتر واکاوی نمایم. بههرصورت نسل امروز ما وقتی نگاه میکند، غرب چیز بدی نمیبیند. میگوید زندگیاش که مرتب است، صنعتشان که پیشرفت دارد، اموراتشان خیلی منظمتر از ما میباشد و کارهایشان خوب است، قدرت هم دارند، اینطور نیست که بهنظر چیز بدی بهنظر بیاید و این موضوع را همه میبینند. سؤال این است که چرا ما از غرب پیشرفته نیستیم و مشکل کجاست؟ یک پرسش دیگری که در ذهن جوانان ماست و آن اینکه اصلاً چرا ما اینقدر با غربیها درگیر هستیم. مگر ما خروس جنگی هستیم؟ چرا ما با اینها رفیق نیستیم و رابطه ما با آمریکا، فرانسه و آلمان خوب نیست. چه شده که اینقدر رفتار ما با این کشورها بد است. مگر بقیه کشورها که روابط دوستی با اینها دارند، چه اشکال دارد؟ اشکال از ماست؟ ما بلد نیستیم رابطه با دنیا تنظیم کنیم؟
اینها یکسری مسائلی است که در ذهن بچههای ما وجود دارد، البته نه همه، خیلی از نسل جوان ما پاسخ این سؤالات را بهصورت دقیق میدانند، ولی بههرصورت جمع زیادی از مردم نیاز دارند که اینها را بفهمند. حالا یک بحث جدیدی هم بهتازگی مطرح شده و مربوط به ایران هم نیست که این تمدن غربی که حداقل دو شعار حقوق بشر، پیشرفت و صلح داشت، چرا اینقدر با خشونت روابطش خوب است. بههرصورت نسبت به خشونت در مقیاسهای خیلی وسیع، تسامح و تحمل دارد. اینها که برای یک بچه گربهای که اگر در یکی از خیابانهای نیویورک زیر دوچرخه برود، دور او جمع میشوند و پلیس میآید، آتشنشانی میآید، خانمها، آقایان، پیرزنها و پیرمردها گریه میکنند که این بچه گربه چرا آسیب دید. اینقدر اینها دلرحم و خوب هستند، بعد اینها چطور در مقابل این همه کشتاری که در فلسطین و لبنان و جاهای مختلف صورت میگیرد، تحمل دارند و آن را بد نمیدانند. این یک سؤال خیلی جدی میباشد. فهم اینها چگونه است و من تلاش دارم مقداری به ریشه برویم و بفهمیم چرا رفتار غربیها اینگونه است.
مفهوم تمدن را باید توجه داشته باشیم. بههرصورت درحال حاضر غربیها معتقدند در تمدن غربی هستند، با تنوعهای مختلفی که دارند، معتقدند در تمدن غربی دارند زیست میکنند. اصلاً تمدن چیست؟ اصطلاحی که مدنظر من است، اصطلاحی میباشد که «آرنولد توین بی»[1] در واقع اوایل قرن بیستم مطرح کرد و او پدر تمدنشناسی مدرن است. اگرچه در آثار علمای دین ما و بلکه از زمان ارسطو بحث تمدن مطرح بود، منتها به این تدوین و قشنگی نبود. یک دلیلی هم دارد که من او را انتخاب کردم و آن هم این است که «آرنولد توین بی» معتقد است تمدن همیشه با محوریت معنوی پیش میرود و مانند مارکس نیست که یک جهت سیستم اقتصادی محور تمدن بداند. بههرصورت در نظر «آرنولد توین بی» تمدن اولاً دارای یک هستهای است که آن هسته یک ایدئولوژی میباشد. این ایدئولوژی هم ناظر به جایگاه آدم است در عالم وجود و از همه مهمتر دارای یک عقلانیت عملی میباشد و این دو هستند که ریشه تمدنها و اختلاف تمدنها است. به نظر «آرنولد توین بی» در طول تاریخ بشر، اغلب 26 تمدن بیشتر ظهور پیدا نکرد. چون تمدن بهلحاظ مفهومی یکی میباشد، ولی در عالم واقع تحققش بهعنوان یک واقعیت اجتماعی، چیز دیگری است. تمدنها ظهور دارند، رشد دارند، افول دارند، مرگ و میر دارند. بهنظر «آرنولد توین بی» در طول تاریخ بشر، 26 تمدن بیشتر ظاهر نشد و تمدن مسیحی، یهودی، ایرانی، همه فسیل شدند. تنها تمدنی که درحال حاضر وجود دارد، تمدن سکولار- لیبرال غربی است. در مورد تمدن اسلامی میگوید من نمیتوانم بگویم این تمدن فسیل شده، مانند شیر گَر گرفتهای است، اگر گَرش خوب شود، واویلا به تمدن غربی و اگر گَرش خوب نشود، آنوقت معلوم است که تمدن غربی، تنها تمدن باقیمانده بشری میباشد.
با دو آزمایش تعریف میکنند در کتابی که در سال 1950 درست بعد از جنگ جهانی نوشت. میگوید آزمایش نخست این است که کشور اسرائیل را که در دل مملکت اسلامی درست کردیم، در ظرف بیست تا سی سال بتواند پا بگیرد. اگر پا گرفت و همه قبولش کردند، مسأله حل است. یعنی این شیر گَر گرفته تمدن اسلامی، دیگر کارش تمام است. دیگری در ترکیه میباشد. میگوید ما در ترکیه خشنترین اسلامزدایی را انجام دادیم و عثمانی را پاره پوره کردیم و در داخل ترکیه هم حجاب، دین، خط و همهچیز را زیر و رو نمودیم، حالا اگر بعد از مدتی این اسلام در ترکیه دوباره زنده شود، معلوم است که این شیر، گَرش دارد خوب میشود. میخواهم بگویم این توبی زنده نبود که انقلاب اسلامی و آتشفشان را ببیند که تنها این گَرش خوب شده، بلکه این شیر شروع به غریدن کرده است. کجایی توبی که ببینی.
بههرصورت این تفکر در واقع تفکر تمدن غربی اینگونه است. حالا هسته فرهنگی تمدن غربی چیست؟ آن هسته ایدئولوژیک تمدن غربی را «آرنولد توین بی» اینگونه در چند اصل بیان میکند: اصل نخست آن است که انسان به عملش میباشد. اصل اصالت عمل. یعنی اینکه تو یک موجود آسمانی هستی، اینها را رها کن. تو آن چیزی هستی که کارهایت تو را تعریف میکند. برای مثال شما پنجاه سال زنده هستی، در این پنجاه سال، هفتصد هزار کار کردی، این کارها تو را تعریف مینماید. اصالت انسان به عمل اوست، ماهیت انسان را شکل میدهد. البته بهلحاظ فلسفی اشکالی دارد که پاسخ ماهیت هست یا خیر. طرفدار سرسخت تئوری متافیزیکی، ژان پل سارتر بود، ولی درعینحال اینکه انسان به عملش هست، بهنحوی در تفکر اسلامی میباشد، یعنی بقیهات خیلی مهم نیست، عمل توست که تو را تأیید میکند چقدر فکرت خوب کار کرد. در تفکر اسلامی عمل، مجرا و محل ظهور همه کمالات انسانی است. یعنی اگر شما بگویید من آدم خوبی هستم، راستگو هستم، خوب فهمیدم، اگر در ذهن شما باشد، اعتقاد شما هم باشد، در عمل است که اینها ظهور پیدا میکند. ما درحال حاضر بحث اسلامی نداریم که خود موضوع جدایی است.
دومین اصلی که توبی در ایدئولوژی اصلی هستهای تمدن غربی قائل میباشد، این است که سعادت نسخه عمومی ندارد. یعنی ادیان گفتند شما اگر سعادتمند شوید، این کارها را انجام دهید. فلاسفه اینطور گفتند. سعادت پروژه شخصی است. هر کسی استاد سعادت خودش میباشد. البته این بهنحوی اساس سکولاریزم است. سکولاریزم فلسفی، یکی از نتایجش همین میباشد. اینکه سعادت نسخه شخصی است، این یعنی یکی از دستاوردهای سکولاریزم بهعنوان مبنای متافیزیکی میباشد. یعنی نگران نباش که خودت باید خودت را پیش ببری.
اصل سوم که میگویند اصل لیبرتی، یعنی اصل آزادی، بنابراین اگر بخواهد جوهر آدمی رشد کند، باید آزادترین زمینههای عمل را داشته باشد. شانس توفیق بالا میرود. اگر شما فکر کنید هر کاری را بتوانید انجام دهید، شانس اینکه سعادتمند شوید، بالاتر میرود.
اصل چهارم، اصل طلایی عدم ضرر یا اضرار؛ این است که تنها مانع، رادع و محدودکننده مجاز در اعمال ما، این است که ما به شخص دیگری ضرر وارد کنیم. شبیه قاعده لاضرر خودمان، با تفاوتهای قابلتوجه. من در یک رسالهای این را مقایسه کردم و به چاپ هم رسیده است.
مفهوم ضرر در تفکر لیبرال این است که شما حق اختیار را از طرف بگیرید. برای مثال شما در خیابان بروید، یک کسی موبایل آدم را میبرد. این ضرر است، بهخاطر اینکه حق تو را در استفاده از آن موبایل سلب نموده است. در تفکر لیبرال، ضرر این است. اما در اسلام اینطور نیست. بنابراین طبق نظر تفکر لیبرال، اگر کسی گوشه خیابان نشسته باشد، منقل بگذارد و مواد افیونی بکشد، هرکس رد شود، بگوید بفرمائید بکشید، یک حالی بکنید، این ضرر نیست، چون اختیار کسی را که سلب نکرده است. اما در تفکر اسلامی این مصداق کامل ضرر و اضرار میباشد.
اصل پنجم، تولد دولتهای امنیتمحور؛ ما برای اینکه این سیستم فکری را امکان بدهیم که رشد کند، باید دولتی تأسیس کنیم که این مرزهای حدود اختیارات فردی را حفظ کنند، امنیت، دلیل وجودی برای این حکومت است. ازاینرو دولت برای تأمین امنیت مجاز است از طرف مردم، به او این وکالت را دادند که اگر شما هر چیزی برای امنیت احساس کردید، انجام دهید و اشکالی ندارد، ولو کشتن خودشان و کشتن دیگران. این تفکری است که آن خمیرمایه ذهنیت سکولار- لیبرال میباشد.
کلمه استکبار خیلی کلمه جالبی است. استکبار فقط سلطهطلبی نیست. برای مثال یک شخصی یا گروهی میخواهند سلطه داشته باشند، اینقدر مستکبر هم نیستند. برای مثال دزد وقتی به خانه میآید، میخواهد مال آدم را بگیرد. میگوید من میخواهم، ولی نمیگوید من از تو بهتر هستم. میگوید من فقط مال تو را میخواهم. استکبار یعنی تو میخواهی سلطه پیدا کنی و در ضمن خودت را برتر هم میدانی. این دو مؤلفه دارد. استکباری که در قرآن اشاره شده است، در جاهای بسیار متعددی اینطور بود. فرعون هم اینگونه بود. فرعون میخواست هم مسلط شود و هم خودش بالاتر میدانست و این دو ویژگی در کلمه استکبار کاملاً نهفته است. تمدن غرب، از این مرض استکبار بهشکل خیلی ریشهای مبتلا شود.
معتقدند سکولاریزم لیبرال، دیگر آن کمال فکر بشری در زندگی جمعی است. چون معتقدند بشر همینطور مرتب رشد کرد، همانگونه که از لحاظ رشد بدنی در مرحله هموساپین رسید و از هموسپین بهشکل کاگنتیو رشد پیدا کرد و انسان معمولی شد و انسان معمولی تقریباً آن سُمو رشد تطوری بدنی انسان است، معتقدند از لحاظ فکری، زندگی جمعی هم همینطور پروسه تطوری دارد و بهنظر آنها سکولاریزم لیبرال، در واقع سمو دستگاههای بشری است. اینطور نیست که دو نفر نشسته باشند، ادیان و اینها آمدند، تطورات صورت گرفت، بشر به این تکامل بزرگ رسید. ازاینرو معتقدند مکتبشان، مکتب بسیار مسلط و نهایت کمال را دارد. معتقدند که این موجهترین راه زندگی میباشد و بقیه ناموجهاند و بنابراین بشر باید به این رشد برسد. اگر بخواهیم بشریت را نجات دهیم و دغدغه انسانی و حقوق بشری داشته باشیم، مبنای کارمان باید بسط تفکر سکولار لیبرال باشد. ازاینرو همانطور که اشاره کردند در اعدام در بیانات مقام معظم رهبری فرمودند، چرا اینها اینقدر ظاهراً با اعدام اینها مخالفند، میگویند این دغدغه بشر است و بشر باید برسد به این مبانی که اعدام خیلی بد است، ولی کشتن معمولی خیلی بد نیست. بههرصورت برای نجات فرهنگی، فکری و بشریت، معتقدند علیالاصول این مطلب باید جهانی شود، ازاینرو یک داعیهای دارند برای اینکه نشر جهانی تفکر سکولار- لیبرال را موضوع انسانی خودشان میدانند.
بعد مسأله جنگ. چون مباحث تمدن غربی، اغلب بعد از جنگ دوم جهانی، دو جهت فکری داشت. یک بحث فکری همین آرنولد جی. توینبی و طرفداران آنها بودند که وسیع هم بودند. آنها معتقد بودند حالا دوران تولد حقیقی تمدن غربی رسیده است. یک گروه هم مانند اسوالد اشپنگلر معتقد بودند اصلاً کار غرب تمام است و با جنگ دوم جهانی معلوم شد که تمدن غرب خلاص است. ولی این گروه دوم پا نگرفت و جهت نخست پیش آمد.
سؤال عمده این است که باید تمدن غربی از لحاظ فکری جهانشمول شود، یعنی همه باید همینطوری زندگی کنند، لذا بچهای که میپرسد چرا با ما بد هستند، شما بخواهید مانند مسلمان زندگی کنید، نباید زندگی کنید. این خلاف آن تطور تکاملی بشر است و باید زندگیمان مطابق روش آنها باشد. این سیطره فکری آنهاست. اما در عمل مسأله جنگ، معتقدند جنگ دیگر نباید اتفاق بیفتد و برای اینکه جنگ اتفاق نیفتد، باید تمدن سکولار غربی با رهبریت کشورهای پیشرفت، رهبری دنیا را داشته باشند. میگویند این بهنفع بشریت است. یک گروهی که مکتبشان اینقدر خوب است به قول خودشان، نه سیخ میسوزد و نه کباب. به این خوبی انساندوست، اینها رهبری جهان را داشته باشند و دیگر جنگی اتفاق نخواهد افتاد. آن ریشه تفکر استکباری که هم در آن سیطره و هم برتری وجود دارد، ناشی از این مبانی فکری است که در دل تمدن غربی رشد کرده است.
دکتر اسحاقی: خیلی تشکر از دکتر لاریجانی که ریشههای تمدن غربی را براساس نظریات اندیشمندان غربی بیان کردند. همان اصل اولی را که توبی میگوید ماهیت یا ارزش هر انسانی به عمل اوست، ما خروجی تمدن غربی را میتوانیم، ارزش تمدن غربی مورد ارزیابی قرار دهیم. انشاءالله خروجی تمدن غرب را آن چیزی که شما در مناطق مختلف جهان میبینید، بتوانید شاهد باشید.
دکتر موسی نجفی:
بسم الله الرحمن الرحیم. این بحث همایشی که هست، مقداری راجعبه غرب صحبت کردند، من راجعبه (ما) صحبت میکنم. این نسبتی که با مقام معظم رهبری پیدا میکند. این بحثی که محور اصلی قسمت نخست همایش است، استعمار میباشد. بحث استعمار را میخواهیم باز کنیم و در اندیشههای معظمله ببینیم به چه صورت است. این بحبوحهای که درحال حاضر در آن هستیم و مسأله رژیم صهیونیستی و تقابلی که ایران دارد که حضرت آقا هم بهدرستی فرمودند این نه یک انتقام است و نه یک واکنش، یک منطقی پشت این قضیه میباشد، شناخت این منطق علمی، کار مهمی است، اما قصه به این تقابل ختم نمیشود. این یک صورتمسأله عمیقی بین ما و غرب دارد که یک قسمتی از این کوه یخی به تقابل ما و رژیم صهیونیستی برمیگردد. این به چه صورت است؟ من مقداری این موضوع را باز میکنم و موقعیت خودمان را نسبت به این قضیه از دیدگاه آیتالله خامنهای که میخواهیم راجعبه این موضوع اندیشههای ایشان را تفصیل دهیم، بحث مینمایم.
بعد از جنگ جهانی دوم که در حقیقت چنگ چهار ایدئولوژی بود. فاشیسم، نازیسم، مارکسیسم و لیبرالیسم. دو مورد از اینها برنده شدند و دو مورد دیگر را کنار زدند. مارکسیسم و لیبرالیسم و دنیا وارد دو بلوکبندی شد و جنگ سرد صورت گرفت. انقلاب اسلامی در اوج این جنگ سرد با شعار نه شرقی، نه غربی بیرون آمد. از ابتدا معلوم نبود قصه چیست، ولی هرچه که میگذرد، این نه شرقی و نه غربی خودش را بیشتر نشان میدهد و ابعاد عمیقش مشخص میشود که این مسأله، مسأله کمی نبوده و مسأله مهمی بوده است. وقتی که ما از بحث استعمار سخن میگوئیم، استعمار فقط برای ما یک مشکل نیست، بلکه یک مسأله است. اگر مشکل باشد، از سر راه خودمان برمیداریم، ولی وقتی مسأله باشد، باید حلش کنیم، باید ابعاد این مسأله را بفهمیم. این بحثی که از رهبر معظم انقلاب داریم، معمولاً در سه سطح بحث میشود. بحث نخست که بیشتر رایج است، تحلیل سیاسی میباشد. یعنی از موضع و افکار ایشان تحلیل سیاسی بیرون میآید و انجام میشود و درست هم هست. اما یک سطح عمیقتری دارد که ناظر به بحران میباشد. هر وقت یک بحرانی اتفاق میافتد، ایشان اغلب مبحث را عمیقتر بحث میکنند و یک نظریهای بیرون میآید. نظریهپردازیها معمولاً ناظر به بحرانهاست. برای مثال یک بحران اقتصادی پیش میآید، ایشان نظریه اقتصاد مقاومتی را مطرح مینمایند یا بحث مقاومت. اما باز مسأله عمیقتر میباشد. مسأله یک نوع فلسفه سیاسی است. ما در بحث مقام معظم رهبری و تقابلی که بین ما و غرب وجود دارد، مسأله فقط تحلیل سیاسی و نظریهپردازی سیاسی نیست، بلکه یک فلسفه سیاسی عمیقی را ایشان مطرح میکنند که اگر ما آن را بحث نکنیم، آن دو مورد قبلی را درست متوجه نمیشویم که چیست. یعنی در همان تحلیلها باقی میمانیم. حالا این سؤالاتی که آقای دکتر حقانی فرمودند که استعمار به ما چه ربطی دارد و یا درنهایت اگر استعماری هم بوده و ما مستعمره نیمهرسمی یا غیررسمی بودیم، مربوط به تاریخ گذشته است و به فرض قبول اینکه مال تاریخ گذشته میباشد و امروز هم بپذیریم، چه کار داریم پا روی دُم اینها بگذاریم. اینجا جمله معروف شهید مدرس مطرح میشود که دُمش هم معلوم نیست به کجاست. یعنی هر جا بگذاریم، دُم استعمار است. یعنی یک محدوده مشخصی ندارد. میگوئیم مگر جایی هست که استعمار نباشد. بهنظر میرسد وقتی از ما و غرب سخن میگوئیم، این هم یک ریشه شرقی- غربی دارد که ما شرقی هستیم و آنها غربی. میتوانیم حتی در ریشه ایران باستان و تقابل ایران و یونان ما این ریشهیابی را ببینیم. ایرانیها برای مثال بیشتر اندیشههایشان یک نوع تعالی داشت و آنها خدایانشان زمینی بودند. یعنی حتی تقابل اهورا مزدا و زئوس در خدایان اینها با هم فرق میکردند. جلوتر میآئیم، تقابلی که در جنگهای صلیبی وجود دارد. ما مسلمان هستیم و جزئی از جهان اسلامیم، هرچند جنگهای صلیبی، بیشتر مربوط به غرب عالم اسلام بود و نه شرق عالم اسلام. ولی بههرحال یک تقابلی بود. یکجا مسلمانها پیروز شدند و فتح قسطنطنیه اتفاق افتاد که به غلط غربیها سقوط قسطنطنیه میگویند. ما چون مسلمان هستیم، فتح میگوئیم (سال 1453). و یکی هم سقوط آندلس است که پنجاه سال بعد اتفاق افتاد. یعنی اینجا هم باز یک تقابلی بین ما و غربیها پیش آمد. اما این چیزی که درحال حاضر ما از غرب میشناسیم و با آن کار داریم، ما غرب بعد از معاهده وسفالی میدانیم، یعنی سال (1648) و آن را بیشتر مدنظر قرار میدهیم و آن نظم جهانی که در غرب جدید پیش آمد و این دیگر تغییر نکرد.
اگر شما کتاب نظم جهانی کسینجر را ببینید، میگوید هیچچیز نتوانسته تا بهحال در این چهارصد ساله نظم وسفالیا را از بین برد و خدشهدار کند. نه کمونیست، نه حکومت تزاری روسیه، یک اعتراف عجیبی ایشان در مورد انقلاب اسلامی دارند و میگوید انقلاب اسلامی، نظم وستفالیا را مورد چالش قرار داده است و این اعتراف کمی نیست. در این انقلاب چه چیزی است؟ دقت کنید به اینکه نظم وستفالی که یک نوع مطلقانگاری اروپایی میباشد، چیزی که الان فرق کرده، مبدل به هژمونی آمریکایی شده است. یعنی اینجا قصه همان میباشد و این انقلاب اسلامی یک تقابلی با این پیدا میکند.
راجعبه انقلاب اسلامی بگویم که ما رهبری داریم که درست است رهبر ایران میباشد و از این جنبه جزو رهبر یک کشور محسوب میشود، اما رهبر یک انقلابی است که این انقلاب داعیه بینالمللی و جهانی درش باشد. شاید بخواهیم مقایسه انجام دهیم، مانند وضعیتی که فرانسه با انقلاب فرانسه دارد. انقلاب فرانسه بهنام فرانسه است، اما فرانسوی نیست. انقلاب فرانسه، اتفاقاً به ملت فرانسه و نام فرانسه، یک بُعد جهانی و بینالمللی داده است. انقلاب اسلامی هم همینطور میباشد. یعنی یک نوع بیداری اسلامی است که در کشور ما فعلاً به ظهور رسیده، بهنام ایران میباشد، اما به ایران یک قدرت بینالمللی و جهانی ارائه داده است. یعنی اینجا فقط محدود به ایران نیست و اتفاقاً ملیت ما را هم در سطح بینالمللی و جهانی مطرح مینماید. ازاینرو وقتی مقام معظم رهبری حتی بهنام ایران یک سخنی میگویند، این ایران چون در وضعیت انقلاب اسلامی میباشد، یک بُعد جهانی و بینالمللی پیدا میکند. دقت کنید، بیداری اسلامی خودش دارای چهار مرحله بود: یک مرحله نظامی که تقریباً مصادف با حمله ناپلئون بناپارت به مصر میشود که مصریها و جهان اهل تسنن درگیر آن شدند. بُعد سیاسی بیداری اسلامی که مرحله دوم است که مصادف با نهضت مشروطیت ما میگردد که این قضیه به رهبری ما ایرانیهاست. ما ایرانیها از نظر نظام مدنی و پارلمانی هم در آسیا و هم در بین کشورهای اسلامی، مقام نخست را داریم. بعد که استعمار آمد و نهضت مشروطه را به ضد خودش تبدیل نمود و دوران پهلوی آغاز شد، ما اینجا یک مقداری اُفت کردیم. بیداری اسلامی وارد مرحله فرهنگی گردید. اما با انقلاب اسلامی، بیداری اسلامی وارد چهارمین مرحله خودش شد که تمدن اسلامی است و ایران توانسته از انفعال بیداری اسلامی به مرحله فعال بودن و اینکه بتواند در صحنه جهانی بهصورت تمدنی ظاهر گردد، ظاهر شد. بنابراین وقتی ما از رهبری انقلاب اسلامی صحبت میکنیم، هم رهبری ایران است، هم رهبری انقلاب اسلامی میباشد و هم رهبری بیداری اسلامی در مرحله تمدنی است و این یک قدرت فوقالعادهای به کلام مقام معظم رهبری میدهد، حالا با آن عمقی که ایشان در فلسفه سیاسی دارد که آن نظریهپردازی سیاسی و تحلیل سیاسی ایشان هم از همان فلسفه سیاسی ناشی میشود. اینجا جا دارد که ما این موضوع را بررسی کنیم، این صحنه بینالمللی، قدرتی که انقلاب اسلامی به ایران ارائه داده و این چیزی که درحال حاضر وجود دارد و در رهبری ایران هست، ایشان الحمدلله بهخاطر اینکه هم تاریخ را خوب مطالعه کردند، هم خوب فهمیدند و هم بصیرت سیاسیشان از بصیرت تاریخیشان ناشی میشود. این موضوع موجب شده که ما با شخصیتی مواجه هستیم که هم تاریخ جهان، تاریخ ایران، تاریخ اسلام و تاریخ استعمار را خوب میداند و هم این را میتواند به سیاستهایی تبدیل کند که با اینها مقابله نماید. این موضوع در کمتر رهبری است که این مقدار اطلاعات تاریخی، سیاسی و فکری داشته باشد. اما همین شخصی که این مبانی نظری و فکری را دارد، رهبری کشور میباشد و در منطقه عملیاتی و عملی هم حرف برای گفتن دارد. اگر این دو را ما با هم مخلوط کنیم، یک فلسفه سیاسی بهدست میآید که هم پایههای نظری محکمی دارد و هم بُعد و عمق تاریخی دارد و هم به مسائل روز و جهانی هم توجه میکند و این ویژگیها درنظر گرفتیم که یکچنین همایشی برگزار نمائیم که این ابعاد را بهتر متوجه شویم. این چیزی که درنهایت برای ما پیش میآید، خود دنیای غرب را هم بهنظر میآید این جریان پستکلونیسم و یا پسا استعمار هم یک جریانی است که ما میتوانیم از برخی اندیشهها و فتوحات و کارهای علمیشان استفاده کنیم. یکجاهایی هم به ما نزدیک میشوند. با این مجموعه میتوانیم ما و غرب و این تقابل و مواجهه را هم از بُعد تاریخی، هم از بُعد ساختاری و هم از بُعد فلسفه سیاسی بهتر درک کنیم. بهنظرم نتیجهای که در اندیشه رهبر معظم انقلاب پیش میآید که شاید از یکجایی تفصیل اجمال اندیشههای امام راحل (ره) باشد و از یکجاهایی هم خود ایشان اندیشههایی در دهه چهارم و پنجم انقلاب در رابطه با استعمار و غرب مطرح مینمایند که در اندیشههای متفکران پیشین اصلاً نبود. آن چیزی که در فلسفه سیاسی ایشان بهنظر میآید درمجموع وجود دارد، این است که ما این جاده استعمار و غرب، یک جاده یکطرفه نیست. ما توانستیم مانند اصل صفویه به یک نظام مدنی نیرومند تبدیل شویم و فقط بحث، بحث نهضت نیست. بحث یک حکمرانی نیرومندی میباشد که در مقابل فلسفه سیاسی غرب و لیبرالیزم مدعی است و خود این ادعا، یک مقاومتی را به جهان اسلام گوشزد میکند که ما ابعاد آن را میتوانیم ببینیم. بهنظر میآید ما در اندیشههای مقام معظم رهبری با یک ادبیات سیاسی جدید مواجهایم که فضای سیاسی جدیدی ارائه میدهد، این قطببندی سیاسی جدیدی بهنظر میرسد در دهههای بعدی دنیا باید شاهدش باشد که یکی از محورهای اصلیاش ایران است و درنهایت نظم سیاسی و آرمانخواهی جدیدی را ما میتوانیم شاهد باشیم.
دکتر اسحاقی: تشکر از دکتر نجفی که بهخوبی محورها و هدف همایش را هم تبیین کردند. در خدمت دکتر فؤاد ایزدی هستیم. هم عضو شورای سیاستگذاری و هم عضو شورای علمی همایش هستند.
دکتر فؤاد ایزدی:
بسم الله الرحمن الرحیم. فردا انتخابات آمریکاست. حدود دو هفته پیش، خانم هریس که یکی از دو نامزد اصلی انتخابات میباشد، پرسیدند که از نگاه شما، بزرگترین دشمن آمریکا چه کشوری است؟ پاسخی که ایشان ارائه داد، خیلی سریع و بدون مکث گفت، ایران. سؤالی که قاعدتاً باید مطرح باشد بهخصوص در ایران، این است که چرا این مقدار دشمنی با ایران وجود دارد و برخلاف این شبکههای معاند یک تفاوتی بین جمهوری اسلامی و ایران میخواهند قرار دهند، ایشان نگفت دشمن ما جمهوری اسلامی است یا جمهوری اسلامی ایران، گفت ایران. این قاعدتاً سؤالی است که بهنوعی مرتبط با این همایش میشود. ابتدا باید از آقای دکتر نجفی و دکتر حقانی تشکر کنم بابت این همتی که برای برگزاری این همایش داشتند و بهدرستی اهمیت این موضوع را تشخیص دادند و برداشتی که ما از منظومه فکری مقام معظم رهبری داریم، این است که موضوع استعمار و مبارزه با آن، یکی از دغدغههای ایشان در طول سالیان متمادی میباشد.
آن بحث خانم هریس از این جهت قابلتوجه است که بههرحال از نظر اقتصادی ما اقتصاد اول، دوم یا سوم دنیا نیستیم. یعنی رقیب اقتصادی آمریکا به آن معنا نیستیم که یک احساس دشمنی با ما داشته باشد، چون رقیب اقتصادی ماست. حتی در حوزه نظامی هم بههرحال با اینکه توانمندیهای نظامی کشور گسترده میباشد، ما بمب اتم نداریم و از این جهت اگر کسی بخواهد بهصورت کمّی قدرت نظامی ایران را مقایسه کند، کشورهایی که بمب اتم دارند، اینها یک برتری و سلاحی دارند که درحال حاضر در اختیار ما نیست. از این جهت سؤالی که قاعدتاً مطرح است، چرا ایران اینقدر در ذهن مقامات آمریکایی برجسته میباشد و اینقدر دل پُری از ایران دارند و به این سبکی که خانم هریس بهسرعت پاسخ میدهد. این برمیگردد به فرمایشاتی که دوستان هم اشاره کردند و آن جایگاه ایران در حوزههای فکری در دنیا است و این مسأله، مسأله مهمی است.
خبر خوب این است که ضمن این سابقه سیاهی که ما در حوزه استعمار داریم، جریانهای مختلف علمی درحال حاضر در دنیا، امسال که سخن میگوئیم، بانی یک جنبش علمی گستردهای نهتنها در مطالعه استعمار هستند، بلکه بسیار فراتر از آن، بانی یک جنبش علمی در حوزه استعمارزدایی میباشند. یعنی الان ما گرایشهای مختلفی در دانشگاههای مختلف دنیا داریم و اساتید برجسته و پژوهشگران مهمی که تخصصشان در حوزه استعمارزدایی است. ما این موضوع را از کجا فهمیدیم. پیشنهاد میکنم برای دوستانی که علاقه دارند، به سایت worldcat مراجعه کنند. این سایت یک شبکه ارتباطی بین کتابخانههای خیلی از کشورهای دنیاست. این کلمه استعمارزدایی (decolonising) اگر در جستوجوی سایت بزنید و فقط در عنوان کتاب بخواهید ببینید چقدر کار صورت گرفته، در یکسال گذشته ما 553 کتاب داریم که عنوان استعمارزدایی در آنها آمده است و بهنظر بنده این چیز خیلی عجیبی است و نشان میدهد آن دغدغهای که دکتر نجفی، دکتر حقانی و دوستان مؤسسه داشتند، منحصربه ما نیست. یکی از کارهایی که استکبار انجام میدهد، این است که دوست دارد اعلام کند تفکراتی که در ایران وجود دارد، در دنیا منزوی میباشد و کسی به اینها باور ندارد و اینها آدمهای عجیبی هستند و تفکراتی سیر مینمایند که کسی به آنها توجهی ندارد که واقعیت امر این نیست. ما در یکی دو دهه گذشته، پژوهشهای گستردهای در مفهوم coloniality داریم که در محورهای همایش هم به آن اشاره شده است که اگر ترجمه (وبستر) دیکشنری مشهور انگلیسی را نگاه کنید، ترجمهای که از coloniality دارد: مجموعهای از نگرشها، ارزشها، راههای شناخت و ساختارهای قدرت که توسط جوامع استعمارگر غرب بهعنوان هنجار مورد حمایت قرار میگیرند و در خدمت عقلانیکردن و تداوم سلطه غرب است.
بههمین دلیل هم هست که روی این موضوع بهصورت گسترده در مجامع علمی و دانشگاههای مهم دنیا کار میشود و نتیجه این حرکت و جنبش علمی در حوزه مطالعات استعمار، در دنیا الان در دانشگاههای آمریکا کاملاً مشهود است. یعنی دانشجویانی که در دانشگاههای مهم آمریکا، دانشگاههایی که کارشان در آن محیط نخبهپروری میباشد، اینها الان دارند چفیه میاندازند و شعار نحر تا بحر میدهند. اینها نباید این حالت را داشته باشند، چون رسانههای آمریکا دست صهیونیستهاست و خیلی از منابع مالی دانشگاههای آمریکا را صهیونیستها تأمین میکنند. این رؤسای دانشگاهها که مجبور به استعفا و بعد اخراج میشوند، بهخاطر این است که بانیان مالی این دانشگاهها فشار میآورند که فرد باید اخراج گردد. جرم این رؤسا این نیست که طرفداری از آرمان فلسطین کردند، بلکه جرمشان این است که به اندازه کافی دانشجویان را سرکوب نکردند.
دو روز پیش نکتهای در فرمایشات مقام معظم رهبری در سخنرانی دوازده آبان وجود داشت و به یک بیانیهای اشاره کردند که در آمریکا توسط تشکلهای دانشجویی منتشر شد. خط نخست بیانیه که در فرمایشات معظمله بود: ما غربیهایی هستیم که داریم برای ریشهکن کردن تمدن غرب میجنگیم. این را بنده در دانشگاه تهران جرأت نمیکنم بگویم. یعنی اینگونه صحبت کردند ما میخواهیم فرهنگ غرب را ریشهکن کنیم. در ایران ندیدم خیلی از اساتید ما، اگر از آن طرفی نیفتاده باشند که دنبال ترویج فرهنگ نباشند، از این طرف ما کمتر کسی جرأت میکند اینطور صحبت نماید.
از این جهت یک جنبشی چه در محیطهای پژوهشی در دنیا و چه در بین دانشجویان و شما میدانید دانشگاه کلمبیا، دانشگاه پریستون یا دانشگاه هاروراد، شهریه نود هزار دلار است. ورودی 95 درصد فرمهای ثبتنام و درخواستهایی که میگیرند را رد میکنند و چهار الی پنج درصد، درصد قبولی دارد. فرد حاضر است آینده خودش را به سمت دیگری ببرد، از این دانشگاه فارغالتحصیل نشود، چنین بیانیهای دهد که الان جمله نخستش را عرض کردم، معلوم است که موضوع، موضوع جدی میباشد و بههمین دلیل است که این دشمنی نسبت به ایران وجود دارد. چون اگر ایران نبود، پرونده فلسطین بهنظر من سالها پیش بسته شده بود. چه کشوری پرونده فلسطین را زنده نگه داشت؟ ایران. این زنده نگه داشتن پرونده فلسطین، منجربه شکوفایی این بیداری که شما در سطح دنیا مشاهده میکنید، بهخصوص در کشورهای غربی، چون خیلی از این دانشجویان و اساتید متوجه شدند که چه فاجعهای اینها برای دنیا ایجاد کردند و سابقه درگیری ما با غرب، به پانصد و بیست سال پیش برمیگردد. یعنی اولینباری که پرتغالیها آمدند و سواحل جنوبی ما را اشغال کردند، این تقابل با استعمار غربی و در عمل تمدن غربی، تقابل بسیار ریشهای در کشور میباشد و خبر خوب این است که اولاً شما یک جریان قوی برای تقابل با این حرکت در درون این کشورها دارید و خبر دوم این است که آخرین کشوری که ادعای ابرقدرتی در مجموعه کشورهای غربی دارد، الان درحال افول میباشد. همانطوری که پرتغالیها در قرن شانزدهم ابرقدرت دنیا شدند و افول پیدا کردند، اسپانیاییها در قرن هفدهم ابرقدرت دنیا شدند و افول نمودند، فرانسویها در قرن هجدهم ابرقدرت دنیا شدند و افول پیدا کردند، انگلیسیها در قرن نوزدهم ابرقدرت شدند و افول نمودند، آمریکاییها هم در قرن بیستم ابرقدرت شدند، درحال افول هستند. آمریکا دارد به یک کشور معمولی تبدیل میشود و برای همین هم اینقدر دارند دست و پا میزنند. برای همین هم اینقدر به این سبک از نسلکشی در غزه و لبنان حمایت میکنند. اسرائیل را اینها حالت شیشه عمر خودشان میدانند. میدانند که اگر اسرائیل در این درگیری که ایجاد کرده پیروز از میدان بیرون نیاید که بیرون نخواهد آمد، این پایان تمدن غرب با آن تاریخچه استعمار شهرکنشین خواهد بود که از سرزمینهای آمریکا شروع شد، اروپاییها رفتند آنجا و هم زمین را گرفتند و هم بومیان آن منطقه را از بین بردند. اروپاییهای صهیونیست همین کار را در فلسطین تکرار کردند. این پرونده تمدن غرب با این خصوصیتهایی که داشت، دارد بسته میشود و برای همین ناراحتند و بههمین دلیل ایران دشمن خودشان میدانند و درنهایت راهی هم برای تغییر این مسیر وجود ندارد. برای نخستینبار در 500 سال گذشته، ثروت و قدرت دنیا دارد از غرب به سمت جاهای دیگر دنیا میرود، به شرق و جنوب جهانی میرود که اینها را طرف غربی ناراحت میکند که 500 سال موفق بوده گرد و خاک ایجاد نماید، دارد از بین میرود.
شما میدانید ثروتمندترین منطقه دنیا تا سال 1820 بهصورت سنتی چین بود. از سال 1820 این جایگاه را چین در اختیار نداشت، تا همین اواخر. دوباره دنیا دارد به یک حالت طبیعی برمیگردد.
از این جهت بهنظرم این همایش بهدلایلی که عرض کردیم اهمیت پیدا میکند. ما الان در دنیا رهبری نداریم شبیه رهبر خودمان. یعنی ویژگی ایشان دارند که این ویژگی را در حوزههای فکری و تقابل با تمدنی که دارد برای دنیا اینقدر مشکل ایجاد میکند، در هیچ رهبر دیگری در دنیا مشاهده نمیکنیم و این ویژگی خاص ایشان است. شاید در گذشته این جمله را من عرض میکردم، عدهای میگفتند نلسون ماندلا هم یک شخصیت برجستهای بود، البته خیلی مقایسه خوبی نیست، میگفتند شاید آقای کاسترو هم چهره انقلابی بود، ولی واقعیت این است که این چهرهها اگر هم یک زمانی بودند، الان نیستند. آن چهرهای که در دنیا دارد پرچم تقابل با تمدن نسلکش و کودککش را بهدست گرفته و بلند کرده، همین رهبر میباشد و از این جهت اهمیت این همایش، اهمیت دوچندانی است و من امید دارم و پیشنهاد میکنم به دکتر نجفی، دکتر حقانی و دوستان مؤسسه که ابعاد این همایش را مقداری بینالمللی کنند. یعنی از این 553 نفری که در یکسال گذشته در مورد استعمارزدایی کتاب نوشتند، ممکن است برخی از اینها انسانهایی باشند که بخواهند با آنها در تماس باشند و این حرکت فراتر از جهان اسلام میباشد. یعنی رهبر معظم انقلاب اسلامی، دارند این جریان مقاومت را در سراسر دنیا رهبری میکنند.
در پیامی که به جوانان و دانشجویان آمریکایی دادند، جملهای بود که خیلی غربیها را ناراحت کرد و آن جمله این بود که: ورود اینها را به محور مقاومت تبریک گفتند. اینها نه عرب هستند، نه مسلمان هستند، اغلب هم بچههای خود آمریکا میباشند و افرادی هستند که در آنجا متولد شدند و آنجا زندگی میکنند. از این جهت اینکه اینها به محور مقاومت پیوستند، در فرمایشات معظمله خیلیها را در دولت آمریکا ناراحت کرد.
این رهبری و عقبه فکری این تفکر، نیاز به مطالعه دارد و ایجاد همبستگی که قاعدتاً ذیل این همایشها برای تمرکز روی این جریان که جریان بسیار شکوفای پژوهشی است، بهنظرم فرصت مناسبی را برای کارهایی که بهنوعی زمین مانده ایجاد میکند.
آقای دکتر حقانی:
بسم الله الرحمن الرحیم. این حرکتی که آغاز شده است، محدود به همایش نیست. همایش یکی از برنامههایی میباشد که مؤسسه مدنظرش هست و انشاءالله در سال آینده برگزار کند. همانطور که دکتر نجفی هم بهخوبی اشاره کردند، ما با یک شخصیتی و ظرفیتی در کشورمان مواجهایم که بیش از شصت سال است درحال مبارزه میباشد. آن مطالعات عمیق تاریخی و شناختی که در عرصه عمل و مبارزه از ایران، ظرفیتهای کشور و نقطه مقابل دشمنان ایران پیدا کردند، اینها احتیاج به تبیین، تفصیل و تشریح بیشتر دارد و این هم فقط با همایش عملی نمیشود. انشاءالله در قالبها و شکلهای مختلف ما تلاش داریم این بیش از شصت و پنج سال مبارزه، تفکر، مدیریت و دیدگاهها را تبیین کنیم. سال 1354 در بازدیدی که پیش از انقلاب مقام معظم رهبری از کتابخانه وزیری یزد داشتند، در آن دفترچه یادبود کتابخانه ایشان بحث بیداری اسلامی را مطرح مینمایند و آرزو و تمنای بیدار شدن ملل مسلمان را بر علیه استکبار دارند و سابقه مدیریت و رهبری یک فرصت و ظرفیتی را برای ما ایجاد کرده که در کنار آن تفکرات و مطالعات، تجربه عملی هم به آن اضافه شده است. ما از خلال این همایش و نشستهایی که پیش از همایش انشاءالله برگزار خواهیم کرد و درگیر کردن بخشهای مختلف فکری جامعه خودمان در اقشار مختلف، تلاش داریم هم دیدگاههای ایشان را تبیین کنیم، یعنی ما صرفاً فقط یک همایش برگزار نمیکنیم، اینکه مؤسسه چنین همایشی برگزار مینماید، هدفش تبیین، تفصیل و تشریح دیدگاههای مقام معظم رهبری است، با توجه به این ظرفیتی که عرض کردم در هر دو حوزه، هم مطالعاتی و هم تجربه مطالعاتی از ایشان ما داریم. انشاءالله با همکاری نهادها و مراکز دانشگاهی و علمی این مهم را پیش خواهیم برد. تا برگزاری همایش هم ما نشستهای متعدد خواهیم داشت و ارتباطمان را با اصحاب رسانه و جامعه علمی تداوم میدهیم. اینطور نیست یکسال دیگر بیائیم و یک روز همایش را برگزار کنیم و قضیه تمام شود. هدفمان بیشتر جریانسازی و شناخت عمیقتر از غرب برای خودمان و برای جامعه ایرانی و برای مردم منطقه است.
دکتر اسحاقی: سپاسگزاری میکنم از اساتید محترم و اصحاب رسانه. انشاءالله این جهاد علمی که برای تبیین ماهیت تمدن غرب و آنچه را که بر سر ملت ایران در سده معاصر آورده و ملتهای دیگر که درحال اتفاق افتادن است، خدمت به بشریت میباشد. ما هرچه برای تبیین بیشتر تلاش کنیم و مشارکت و جلب نظر دانشمندان و علمای کشورهای مختلف را داشته باشیم، بهنظرم یک موضوع مهم و خدمت به بشریت است که انشاءالله این جهاد علمی را به بهانه این همایش به شکلهای مختلف با کمک دوستان و مراکز علمی پژوهشی بتوانیم انجام دهیم. هم خوب بشناسیم و هم خوب بتوانیم منتقل کنیم که اهمیت زیادی دارد.
[1] . آرنولد جوزف توینبی (به انگلیسی: Arnold Joseph Toynbee)؛ (۱۴ آوریل ۱۸۸۹ – ۲۲ اکتبر ۱۹۷۵) تاریخدان نویسنده انگلیسی بود.